Quantcast
Channel: سایت رسمی جماعت دعوت و اصلاح ایران
Viewing all 3225 articles
Browse latest View live

واکاوی پرسش نمایندگان مجلس از وزیر اطلاعات

$
0
0

طرح ۲۱ سؤال تعدادی از نمایندگان محترم مجلس از وزیر محترم اطلاعات، به بهانه‌ی دفاع از امنیت ملی کشور که در نوع خود بی‌سابقه است انگیزه‌ی تدوین این نوشتار مختصر شد. مخاطب سؤال اصلی گرچه ظاهراً، وزیر اطلاعات است، لکن اندکی توجه به شرح سؤال که شامل ٢١ مورد است، نشان می‌دهد اکثر اعضای کابینه و در رأس آن‌ها رئیس‌جمهوری محترم مخاطب واقعی است! 

آنالیز سؤالات نشان می‌دهد که هدف، دریافت پاسخ واقعی از مخاطب نیست زیرا مسائلی مانند پرونده‌ی انرژی هستهای در حوزه‌ی اختیارات وزارت خارجه و در سطح کلان‌تر در حوزه‌ی اختیارات رهبری نظام است. موارد مربوط به سبد کالا، مانور موشکی نیروهای مسلح، رسانه‌ها و فضای امنیتی دانشگاه‌ها و غیره هرکدام صاحبانی دارد که قاعدتاً، آن‌ها باید پاسخگو باشند. مواردی مانند عدم توجه به اقتصاد مقاومتی که اخیراً به رؤسای قوا ابلاغ گردید و جملاتی مانند خزانه‌ی خالی یا تعهدات فرا‌تر از قانون در توافق ژنو و غیره بعید است مرتبط با وزیر اطلاعات باشد. بنابراین مشخص است که طراحان محترم سؤال اهدافی فرا‌تر از وزیر اطلاعات را تعقیب می‌کنند. 

آیا این رویکرد درخصوص دولتی که بیش از شش ماه از عمر آن نمی‌گذرد مغایر امنیت ملی نیست؟ آیا این روند انسجام ملی را در معرض خطر قرار نمی‌دهد؟ سؤال حق نمایندگان مجلس است لکن از این حق باید درجهت تأمین منافع ملی و انسجام ملت استفاده شود. نباید فراموش کنیم که این حق از گذشته وجود داشته و در این چند ماه ایجاد نشده است و کشور در منظر همین نمایندگان محترم در باتلاق مشکلات فرو رفته بود. 

هدف در این نوشته تحلیل و بررسی ابعاد همه‌ی سؤالات نیست و وزیر اطلاعات قاعدتاً به میزان مسؤولیتی که دارد پاسخگوی آن‌ها خواهد بود، اما با توجه به اهمیت مسأله‌ی انسجام ملی که در آخرین سؤال به آن اشاره شده است، به منظور تنویر افکار عمومی توضیخاتی ارائه می‌گردد. 

در سؤال آمده است که «اساس وحدت و انسجام ملی بر پایه‌ی اسلام و ایران عزیز است و معاون اقوام رئیس‌جمهوری به این سیاست‌ها توجه نکرده است.» در این رابطه توجه عموم ملت و بویژه طراحان سؤال را به چند نکته اساسی جلب می‌کنم: 

۱- آنچه در حکم ریاست محترم جمهوری درباره انتصاب حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای یونسی آمده است «دستیار ویژه در امور اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی» است و تاکنون جایگاهی تحت عنوان «معاونت اقوام» تشکیل نشده است. لذا احتمالاً منظور از معاون اقوام، دستیار ویژه است!؟ که با توجه به جایگاه قانونگذاری نمایندگان محترم و بار حقوقی کلمات و عناوین، دقت لازم در این حوزه‌ی ضروری است. البته بجاست که طراحان سؤال حساسیت لازم را درجهت تحقق معاونت اقوام داشته باشند. 

٢- نمایندگان محترم به درستی اسلام و ایران را پایه اصلی انسجام ملی ذکر کردهاند و ما نیز بدان معتقدیم اما اعتقاد داریم که اسلام شامل همه مسلمانان اعم از شیعه و سنی است و ایران عزیز شامل عموم ملت و همه اقوام ایرانی اعم از کرد و بلوچ و عرب و غیره است و همه آن‌ها باید براساس اصل شایسته سالاری در اداره امور کشور مشارکت داشته باشند. همچنین دفاع از حقوق آنان را توسط هرمقامی که انجام شود در راستای تقویت انسجام ملی و اسلام عزیز محسوب می‌شود. روش امام (ره) و مقام معظم رهبری و اصول قانون اساسی نیز همین رویکرد را نشان می‌دهد. 

۲- اصول ۱۲، ١٣، ١۵و ۱۹ قانون اساسی حقوق بخشی از ملت را که با اکثریت، «تفاوتهایی» دارند به رسمیت شناخته است و دین، مذهب و زبان آنان را مورد احترام قرار داده است. 

قانون اساسی فقط در مورد رهبری نظام و ریاست جمهوری «قید مذهب دارد» بنابراین آنان که فاقد این وصفاند باید به قاعده دموکراسی و اصول قانون اساسی پایبند باشند، البته تاکنون این موارد بطور کامل در کشور مورد احترام بوده است. اما آیا بجز دو جایگاه فوق، منع قانونی درخصوص به کارگیری اقوام و پیروان مذاهب به رسمیت شناخته شده، ولو در سطوح عالی مانند وزیر، معاون وزیر، استاندار و غیره به صراحت یا کنایه وجود دارد؟! بدیهی است که چنین منعی وجود ندارد. آنچه وجود دارد سلیقه‌های فردی، جناحی، گروهی و مصلحت اندیشه‌ای غیر مقبول است. 

۳- سیاستهای قومی جمهوری اسلامی ایران که منبعث از آموزههای دینی، یافتههای بشری و قانون اساسی است، حقوق همه‌ی اقوام و مذاهب را به درستی مورد حمایت قرار داده و بر حفظ و تقویت وحدت ملی، تقویت مشارکت همه‌ی اقوام در امور کشور براساس اصل شایسته سالاری، از بین بردن تفرقه و اختلاف مذهبی و امثالهم تأکید کرده است. 

۴-طراحان محترم سؤال بهتر است نگاهی به مصوبات مجلس از دور اول تاکنون نیز بیندازند و ملاحظه کنند که آیا درخصوص به کارگیری اقوام و پیروان سایر مذاهب مندرج در قانون اساسی، در پستهای مدیریتی کشور «منع قانونی» وجود دارد یا خیر؟ با توجه به اینکه در قانون اساسی و سایر قوانین موضوعه و سیاستهای قومی و مصوبات دستگاه عالی امنیتی کشور چنین منعی وجود ندارد، از سویی به کارنگرفتن بخشی از جامعه موجب شکاف و تضاد میان ملت و دولت می‌گردد. با این وصف چرا عدهای اصرار دارند همواره شکافهای قومی و مذهبی در کشور وجود داشته باشد؟ آیا چنین رویکردی منجر به آسیب پذیری وحدت و امنیت ملی نمی‌شود؟ 

اقوام ایرانی و اهل سنت، به تمامیت ارضی، ایرانی بودن و وفاداری به نظام بشدت پایبندند و با تجزیه‌طلبی نیز با‌‌ همان شدت مخالفند و برخی از گروههای ضد انقلاب که روزگاری دم از تجزیه‌طلبی می‌زدند در دوره‌ی دولت اصلاحات این سیاست را از برنامه‌های خود حذف کردند بجز عده اندکی که درمیان ملت و اقوام ایرانی هیچ پایگاهی ندارند. همه‌ی اقوام ایرانی، نه تنها خود را متعلق به این سرزمین دانسته، بلکه بعضی از اقوام ساکن در دیگر کشور‌ها را نیز اصالتاً ایرانی و علاقه‌مند به سرزمین مادری خویش می‌دانند! 

۵- آنچه جدیداً از زبان دولتمردان شنیده می‌شود بخشی از ظرفیتهای قانون اساسی و سیاستهای قومی کشور است و اگر طراحان سؤال به قانون اساسی و آن سیاست‌ها معتقد و پایبند باشند قاعدتاً باید بر اجرای تمامی این ظرفیت‌ها تأکید کنند. 

۶- با توجه به مبانی قانونی که تأکید بر تحقق حقوق اقوام دارد کدامیک از طراحان سؤال در نطق‌ها و مصاحبه‌های خویش از دولت جدید تقاضای به کارگیری شایستگان قومی و مذهبی در پستهای کلان مدیریتی کردهاند؟ این نمایندگان جا دارد که راه دولت اعتدالگرای جدید در به کارگیری نخبگان و شایستگان قومی و مذهبی را هموار کنند. زیرا مشارکت همه‌ی نخبگان و شایستگان از هر قوم و مذهبی در اداره‌ی امور کشور از جمله الزامات و متضمن تحقق انسجام ملی است. دغدغه تحقق انسجام ملی ایجاب می‌کند که این مسیر به درستی طی شود. 

۷- اقدام رئیس‌جمهوری در انتصاب «دستیار ویژه در امور اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی» هرچند یک امر حداقلی است اما یک نقطه‌ی درخشان در کارنامه‌ی دولت یازدهم است. یقیناً این اقدام رئیس‌جمهوری می‌تواند موجب افزایش ضریب امنیت ملی و همگرایی بیشتر بخش قومی و مذهبی جامعه با حاکمیت نظام جمهوری اسلامی ایران شود و یکی از گامهای مناسب برای تحقق انسجام ملی باشد. 

۸- مؤلفه‌های اسلام، ایران، قانون اساسی و تمامیت ارضی از اصول بنیادین تحقق انسجام ملی است و البته عملی شدن این اصول و تحقق انسجام ملی الزاماتی دارد که قاعدتاً طراحان سؤال به عنوان نمایندگان ملت می‌بایست بیش از پیش مراقبت لازم در اجرایی شدن آن داشته باشند.


برگزاری راهپیمائی در محکومیت کودتاچیان مصر در نیویورک، پاریس و جنوب آفریقا

$
0
0

مخالفان کودتا در نیویورک - در ایالات متحده‌ی آمریکا – یک راهپیمائی با ماشین‌ها در منطقه‌ی بروکلین به طول بیش از چهار کیلومتر ترتیب دادند.

به‌ گزارش اصلاح‌وب به‌ نقل از سایت شبکه‌ی الجزیره‌ مباشر مصر، شرکت کنندگان در این راهپیمائی همبستگی و پشتیبانی خویش را از خواسته‌های تظاهرت کنندگان مصری اعلام نمودند و خواستار احیا و بازگشت روند دموکراسی در این کشور شدند و اقدامات نیروهای نظامی کودتاچیان را در حق مصریان محکوم کردند. 

در پایتخت فرانسه نیز، عده‌ای از مهاجران مصری در محکومیت کودتاچیان نظامی، به راهپیمائی پرداختند؛ در حالی که شرکت کنندگان عکس‌های رئیس جمهور منتخب؛ محمد مرسی را در دست داشتند و دستان خود را به شکل نماد رابعه بلند می‌کردند و خواهان بازگشت مشروعیت و حکومت قانونی شدند. آنان اقدامات نیروهای امنیتی کودتاچیان علیه مخالفان کودتا را محکوم نمودند. 

سازمان‌های ملی در شهر «کیب تاون» با همکاری اتحادیه‌ی حمایت از مشروعیت یک راهپیمائی باشکوه و پر جمعیت را برای اظهار همبستگی و اتحاد با مخالفان کودتا در مصر، در سراسر خیابان‌های شهر، ترتیب دادند و اقدامات سرکوگرانه‌ی نیروهای امنیتی علیه مبارزان مسالمت جو را محکوم کردند.

موانع دموکراسی در خاورمیانه

$
0
0
حسن قادری

تحولات اخیر خاورمیانه و به قول بعضی‌ها بهار عربی می‌رود به خزان پاییزی بدل شود خیلی‌ها امیدوار بودند که خاورمیانه بعد از چند دهه شاهد افق جدیدی در صحنه سیاسی باشد کشور‌های لیبی، تونس، مصر، الجزایر، یمن یکی پس از دیگری شاهد فراز و فرود‌هایی در عرصه سیاسی بودند. 

حکومت لیبی با دخالت شورای امنیت و حملات پی در پی ناتو از خارج و مبارزات مردم مسلمان لیبی از داخل با کشته و زخمی شدن صد‌ها تن از طرفین فرو پاشید و مردم بعد از چندین دهه ستمگری حاکم نظانی خود معمر قذافی نفس راحتی کشیدند. در تونس وضعیت به صورت مسالمت‌آمیز و جابجایی قدرت بدون خونریزی صورت گرفت و مردم با شرکت در انتخابات نمایندگان خود را راهی پارلمان نمودند هرچند دولت در تونس از یک ثبات سیاسی برخوردار نبود اما تاکنون روند دموکراسی‌خواهی در این کشور به طور طبیعی و منطبق با نیاز‌های جامعه پیش رفته است. ناگفته نماند که سیاست حزب النهضه به رهبری راشد الغنوشی در این کشور نقش مؤثری در تعامل احزاب و نیروهای انقلابی و فکری داشته است. حزب النهضه علی رغم کسب موفقیت در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری مجبور شد بخاطر حفظ وحدت ملی در کشور و رعایت حال رقبای خود و دیگر احزاب از موقعیت به دست آمده و جایگاه سیاسی اجتماعی خود به نفع طرف مقابل عدول کند و به‌ حداقل دستآورد‌ها رضایت دهد. در الجزایر که هنوز زخم‌های قدیمی آن التیام نیافته با تحرکاتی اساسی روبرو بوده است و مردم دیگر آن شور و شعف را که در سال‌های قبل از آن برخوردار بودند در خود سراغ ندارند و ظاهراً با یک رابطه کژدار و مریز با دولت روبرو می‌باشد. یمن هم بعد از سقوط حاکمان خود با یک درگیری داخلی و مشاجرات مستمر بین احزاب و گروه‌های مختلف مواجه است. در مصر ما شاهد سقوط رژیم مبارک و برگزاری انتخابات آزاد، تدوین قانون اساسی جدید و انتخاب محمد مرسی به عنوان ریس جمهور مصر و دولت ائتلافی و نهایتاً چگونگی حذف و برکناری ایشان و دولتش بودیم. 

آنچه که توجه همه‌ی صاحبنظران، اندیشمندان و سیاستمداران را به خود جلب کرده است آینده‌ی دموکراسی در خاورمیانه است که اصولاً چرا بذر دموکراسی در سرزمین خاورمیانه آنطوری که انتظار می‌رود بارور نمی‌شود؟ چه چیزی در این شرایط مانع رشد و بالندگی دموکراسی خواهی در خاورمیانه شده است. آیا می‌توان گفت که نسخه‌ی دموکراسی فقط برای دولی خاص پیچیده شده است؟ 

چه کسانی در خاورمیانه چوب لای چرخ دموکراسی‌خواهی می‌گذارند؟ 

در کتاب جامعه‌ی مدنی و دموکراسی در خاورمیانه نوشته‌ی «جان اسپوزیتو ترجمه‌ی محمد تقی دلفروز» سه عامل مهم نفت، فقدان بورژوازی و فرهنگ را در این رابطه مؤثر می‌داند. «فرید زکریا در کتاب آینده‌ی آزادی ترجمه‌ی حسین نوروزی» مقدم داشتن لیبرالیسم را بر دمو کراسی عاملی مؤثر در نهادینه کردن دموکراسی‌خواهی در خاورمیانه می‌داند. «طارق رمضان در کتاب بیداری عربی – اسلام و خاورمیانه جدید» بر خلاف بسیاری از صاحبنظران تعبیر بهار عربی را در عنوان کتاب خود بکار نبرده است. او معتقد است که بسیاری از کشور‌های عربی که این آشفتگی‌ها را تجربه می‌کنند احتمالاً از زمستانی به زمستان دیگر می‌روند، بی‌هیچ بهار یا تابستانی. 

طارق رمضان برای احتیاط، مواردی مجاب را انتخاب کرده است. لیبی بعد از قذافی توسط رقبای قبیله‌ای تکه پاره می‌شود. معترضان در الجزایر، بحرین، عربستان سعودی، بی‌رحمانه سرکوب شده‌اند. یمن و سوریه به سمت یک جنگ داخلی تمام عیار حرکت می‌کنند و در مصر ژنرال‌ها حتی بیشتر از زمان حسنی مبارک تشنه قدرت هستند. 

از آنچه که بیان شد می‌توان نتیجه گرفت که دموکراسی در خاورمیانه با چندین مانع در مسیر خود روبرو شده است. 

 اولین عامل نفت است که همواره حکومت‌های خاورمیانه را هم چون وارثانی تنبل و متموّل بار آورده است که هیچ وقت احساس تنگدستی و فقر، ننموده است. 

آن‌ها به طور تصادفی، وراثتی و یا نظامی بر اریکه‌ی قدرت سوار شده‌اند و تا زمانی که این موقعیت برایشان حفظ شود حاضر به استماع خواسته‌های مردم و جامعه‌ی خود نیستند. 

نفت هیچگاه وسیله‌ای برای رفاه عامه‌ی مردم و زمینه‌ساز لیبرالیسم، آزادیخواهی و رشد فکری و فرهنگی جامعه‌ی مسلمان نبوده است؛ بلکه وسیله‌ای برای افزایش قدرت سیاسی - امنیتی و عقد قراردادهای بین‌المللی برای کسب قوت و قدرت هیأت حاکمه و اطرافیان بوده ست. اگر در خاورمیانه به جای پول بادآورده‌ی نفت، دولت‌های کنونی مجبور به اخذ مالیات می‌شدند در مقابل دو رویکرد قرار می‌گرفتند. اول اینکه مردم مالیات را در مقابل قبول خواسته‌هایشان از دولت‌ها به آن‌ها می‌بخشیدند. دوم اینکه دولت‌ها مجبور بودند، برای ساکت کردن مردم بعضی از اصول بنیادی را در روند دموکراسی‌خواهی رعایت کنند. برای نمونه آزادی بیشتر در حوزه‌ی احزاب و رسانه‌ها، برگزاری انتخاباتی آزاد در سطح جامعه را علی رغم میل و خواسته‌ی خود رواج می‌دادند. 

عامل دوم: عدم نقش سرمایه‌داران در روند آزادیخواهی 

کارتل‌های نفتی، زمینداران و صاحبان صنایع هیچگاه در فکر ارتقا و گسترش فرهنگ جامعه خود نبوده‌اند و طبیعتاً سرمایه‌ی آن‌ها در راه‌هایی خرج می‌شد که چندان تأثیری در رشد و بالندگی جامعه نداشته است. آن‌ها می‌توانستند در حمایت از اقشار فرهنگی، تأسیس مؤسسات علمی-پژوهشی، راه‌اندازی روزنامه‌های آزاد، تأسیس کانال‌های ماهواره‌ای مستقل و بسیاری از موارد دیگر در نهادینه کردن لیبرالیسم نقش مؤثری ایفا نمایند. 

عامل سوم: تعصبات مذهبی و افراط‌گرایی 

نشر فرهنگ دینی در خاورمیانه با چالش‌های بسیاری روبرو است. یکی از این عوامل رشد حرکت‌های افراطی در منطقه است. جزم‌اندیشی، سطحی‌نگری، تکیه بر علوم نقلی به جای علوم عقلی و تفسیر به رأی بعضی از علما در ابتر ماندن حرکت‌های دموکراسی‌خواهی در منطقه مؤثر بوده است. ما در جهان اسلام شاهد چندین قرائت دینی از جمله رادیکالسم مذهبی (القاعده و جبهه النصره...) که تحت هیچ شرایطی حاضر به قبول مقوله‌ی دموکراسی در جهان اسلام نیستند و آن را کالایی غربی برای محو و کم‌رنگ کردن فرهنگ اسلامی در جامعه می‌دانند. دوم جمعیت‌های صوفی و دراویش که آن‌ها هم اینگونه نگرش را نمی‌پذیرند و با وجود آگاهی از آن حاضر به تبعیت از این نوع حکومت نمی‌باشند. و اصولاً آنان دخالت در امور سیاسی را برای خود نوعی دوری از راه و روش تصوف قلمداد می‌کنند. علاوه بر گروه‌های مذهبی، احزاب ملی‌گرا و کمونیست بیشتر از مذهبیون افراط‌گرا می‌باشند. آن‌ها معادله‌ی «یا من یا هیچکس دیگر» را در جامعه دنبال می‌کنند برای نمونه وقتی در مصر متوجه شدند که آرای آن‌ها به حد قابل قبولی نرسیده است حملات شدیدی را علیه اخوان المسلمین و احزاب مذهبی آغاز کردند و نهایتاً با همکاری رژیم سابق با یک کودتای نظامی محمد مرسی را که طی یک انتخابات آزاد بر سر کار آمده بود با‌‌ همان شیوه‌ی دموکراسی که آنان ادعای طرفداری از آن را می‌کردند برکنار نمودند. 

جماعت اخوان المسلمین و حرکت‌های همسو با آن در جهان معتقد به اسلام وسطی یا اعتدالی می‌باشند. این حرکت که نماد عملی آن در جامعه مصر و چندین کشور خاورمیانه مشهود بود به دلایلی قادر به اجرای خواسته‌های خود نشدند و یا اگر موفقیتی به دست آورده‌اند در حد انتظارات این جماعت نمی‌باشد. این نوع نگرش در خاورمیانه تا کنون در حد مطلوب نتوانسته است در صحنه‌ی سیاسی اجتماعی مقوله‌ی دموکراسی‌خواهی را در بین اقشار جامعه نهادینه کند و هنوز بر سر مقبولیت آن با علمای دیگر و طرفدارانشان اگر و اما‌ های زیادی وجود دارد. با وجود این کاستی‌ها تنها جماعتی است که می‌تواند در آینده‌ی روند دموکراسی‌خواهی را در خاورمیانه به پیش ببرد. 

عامل چهارم: دخات قدرت‌های خارجی به ویژه صهیونیسم جهانی در خاورمیانه و تلاش برای بی‌نتیجه ماندن حرکت آزادیخواهی در خاورمیانه 

 آنچه مطلوب بعضی از قدرت‌های جهانی است، تحدید اسلام اعتدالی و رواج حرکت‌های افراط‌گرایی است. ترویج و تبلیغ مقوله‌ی اسلام‌هراسی و تأمین امنیت رژیم صهیونیستی، حفظ قدرت‌های حاکم در خاورمیانه، استفاده بهینه از ذخایر زیر زمینی منطقه، فروش سلاح‌های زنگ‌زده‌ی خود و تحویل آن به حاکمان منطقه برای تأمین امنیت آن‌ها حفظ فاصله‌ی دولت-ملت برای نگه داشتن حکومت‌های ضعیف در خاورمیانه از جمله برنامه‌های دراز مدت آن‌ها می‌باشد. 

در حقیقت رشد دموکراسی‌خواهی در خاورمیانه به مذاق بعضی‌ها خوشایند نیست و می‌توان گفت که یک بام و دو هوا تعبیری به جا برای دموکراسی در جهان و خاورمیانه است. 

عامل پنجم: عدم رشد نهاد‌های مدنی در خاورمیانه 

رشد احزاب و مؤسسات فرهنگی و نهاد‌های غیر دولتی و خودجوش در سطح جامعه زمینه‌ساز رشد آزادیخواهی، قانونمداری و فرهنگ شهروندی می‌باشد. اگر این روند گسترش یابد و مردم به حق و حقوق خود علم و اطلاع پیدا کنند ثمره‌ی این خودآگاهی به چالش کشیدن حکوکت‌های مقتدر و غیر قانونی می‌باشد. این است که تمام تلاش و کوشش بعضی از حکومت‌های خاورمیانه ریشه‌کن نمودن احزاب و نهاده‌ها یک طرف و تسلیم و تضعیف کردن رهبران جنبش در این کشور‌ها از سوی دیگر است که نمونه‌ی آن را در مصر شاهد بودیم که چگونه نظامیان به قول طارق رمضان تشنه‌تر از رژیم حسنی مبارک به قلع و قم انقلابیون مسلمان اقدام نمودند و دموکراسی نوپای مصر را چگونه در مقابل حس تمامیت‌خواهی و خوی ددمنشانه‌ی خود قربانی کردند غافل از اینکه صدای آزادیخواهی مردم مسلمان مصر و دیگر کشور‌های خاورمیانه خاموش نخواهد شد. 

 «یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ» می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا گر چه کافران را ناخوش افتد نور خود را کامل خواهد گردانید. 

موج عدالت‌خواهی در خاورمیانه هیچگاه فرو نخواهد نشست و در آینده شاهد ظهور و بروز حکومتهای مردمی و پارلمانتاریسم خواهیم بود. 

منابع: 

۱-اسپوزیتو، جان ۱۳۹۱، جامعه‌ی مدنی و دموکراسی در خاورمیانه، ترجمه‌ی محمد تقی دلفروز، نشر فرهنگ جاوید. 

۲-رمضان، طارق ۱۳۹۱، بیداری عربی-اسلام و خاورمیانه جدید، انتشارات آلن لین. 

۳-زکریا، فرید ۱۳۹۰، آینده‌ی آزادی، ترجمه‌ی امیر حسین نوروزی، نشر طرح نو. 

۴-قدوسی، سمیه ۱۳۹۱، کلی گویی‌های بدبینانه، مهرنامه، سال سوم، شماره ۲۲. 

خاطرات این سه خواهر مصری؛ از رابعه گرفته تا رمسیس و محاصره‌ی مسجد فتح تا زندان کودتاگران

$
0
0
محمد امين-لندن
ترجمه: 
رسول رسولی‌کیا - مهاباد

سمیه، فاطمه و امیمه سه خواهری که ایام و تجربه‌ی دشواری را پشت سر گذاشتند، تجربه‌ای که از در معرض قتل قرار گرفتن آنان – در جریان یورش بر تحصن کنندگان در میدان رابعه – شروع و به بازداشتشان توسط کودتاچیان و وحشیگری‌هایی که با آن مواجه شدند خاتمه یافت. 

سه خواهر یادشده پس از آزادشدنشان از زندان و رسیدنشان به لندن در اولین مصاحبه‌شان و در چارچوب «فعالیت‌های ضد کودتای نظامی در مصر» به روایت کشتارگاه رابعه‌ی عدویه و رمسیس و همچنین آنچه بر سرشان آمده در زندان‌های کودتا می‌پردازند.

ابراهیم اخوی این سه خواهر هنوز در چنگال ددمنشان کودتاچی گرفتار است. 

سمیه که همراه خانواده‌اش سالهاست در ایرلند اقامت دارد و منتظر روزی بوده‌اند که به کشورشان بازگردند، سخنش را با این جمله آغاز می‌کند که او همواره خواب آن روزی را می‌بیند که به کشورش مصر بازگردد او می‌گوید: سه ماه پس از بازگشتشان به مصر کودتای نظامی علیه دکتر محمد مرسی رئیس جمهور ربوده شده‌ی مصر صورت گرفت، کودتای نظامی و تعطیل نمودن پروسه‌ی دموکراسی و افزایش بازداشت‌ها و سرکوب‌ها ما را بر آن داشت که به میدان رابعه عدویه آنجا که آزادیخواهانی از سراسر کشور مصر گرد هم آمده بودند تا انزجار خود را نسبت به کودتایی نظامی اعلام داریم. 

فاطمه گوید: من که در جمع تحصن کنندگان رابعه بودم از تهدیدهای روزانه‌ی نیروهای امنیتی که به رابعه حمله نموده و تظاهرکنندگان را پراکنده خواهند نمود همواره احساس نگرانی می‌نمودم، تا اینکه روز کشتارگاه و سرکوب بی‌رحمانه‌ی تحصن‌کنندگان بی‌دفاع رابعه فرا رسید، پرتاب گاز اشک‌آور به سوی مردم متحصن شروع شد و پس از نماز صبح صدای شلیک گلوله به گوش می‌رسید، ما سه خواهر تصمیم گرفتیم در خیمه‌ امان بمانیم تا بدانیم شرایط چگونه پیش خواهد رفت، پس از یک ساعت خبر‌ها حاکی از آن بود که میدان رابعه مورد حمله و یورش قرار می‌گیرد. 

فاطمه می‌گوید: دیدم که جنازه‌هایی بر زمین افتاده و مسجد رابعه هم فرو می‌ریزد، خواهرم سمیه پیشنهاد کرد که به کمک آسیب‌دیدگان بشتابیم، پس بلافاصله به طرف بیمارستان صحرایی رفتیم، ولی با صحنه‌ای تکان‌دهنده مواجه شدیم، جنازه‌هایی که روی هم انباشته شده بود و ناله‌ی زخمی‌هایی که - در فضای غمگین آنجا – طنین می‌افکند، جوانانی که آنجا بودند از ما خواستند که هرچه سریع‌تر این مکان را ترک کنیم؛ چرا که بیمارستان، توسط نیروهای امنیتی مورد شلیک گلوله قرار می‌گیرد. 

این سه خواهر داغدار در ادمه می‌گویند: بر دروازه‌ی رابعه، با چند افسر روبرو شدیم که در حال آتش زدن مسجد و محیط پیرامون بودند، خطاب به آن‌ها گفتیم: تو را خدا این کار را نکنید، مسجد را آتش نزنید که داخل آن انسان‌های زخمی و آسیب‌دیده وجود دارد، در واکنش به سخنان ما یکی از آن‌ها هفت تیرش را به سوی زخمی‌ها نشانی گرفت و بر آنان چند گلوله شلیک کرد و به ما گفت: الان این‌ها مردند، آیا این بهتر است یا سوزاندنشان؟ 

سمیه سخن خواهر دیگرش را قطع کرد و گفت: چند دقیقه‌ای شلیک گلوله و گاز اشک‌آور قطع شد، گمان می‌کردیم جنگ تمام شده؛ حال اینکه سربازان و افسران از تانک‌ها پیاده شده و مشغول خوردن ناهار هستند در حالی که دوروبرشان جنازه‌ها انباشته بود.

سمیه از یکی خانم‌های زحمتکش تحصن‌کننده در میدان رابعه یاد می‌کند، او که «اسماء صقر» نام داشت به صورت داوطلب به تحصن کنندگان رابعه آب می‌داد و در میان آنان به «ساقی» شهرت پیدا کرده بود، او برای بردن آب رفت به یکی از گوشه‌های میدان حرکت نمود ولی از لبخندهای همیشگی او خبری نبود، لبخندی آمیخته با غصه بر لبانش شکوفه کرده بود، می‌دانستم که این لبخند خداحافظی است و همینطور بود؛ اسماء یا‌‌ همان ساقی خودمان با گلوله‌ی دژخیمان از خدا بی‌خبر در‌‌ همان مکانی که معمولاً آب تهیه می‌نمود از پای درآمد. 

امیمه سخن درباره‌ی رابعه را با دو نکته به پایان می‌رساند که هنگام ترک میدان رابعه ۲۵ شلیک اسلحه‌ی کمری به او اصابت کرده بود و آن مکان امن برای عبور که پس از کشتارگاه از سوی نیروهای ضدمردمی اعلام شد دروغی بیش نبود و تنها ۵ دقیقه امنیت داشت و پس از آن دژخیمان بی‌رحم دراوج بی‌وجدانی و وحشی‌گری بر سر و صورت مردم می‌زدند و هرگونه بی‌احترامی را به‌ آنان روا می‌داشتند. 

محاصره‌ی مسجد الفتح

یک روز پس از کشتار وحشیانه‌ی رابعه، آن سه خواهر تصمیم می‌گیرند در تظاهرات‌های اعتراضی میدان رمسیس که به جمعه‌ی خشم دوم شهرت پیدا کرد مشارکت کنند تا آن را پوشش داده و آنچه را اتفاق می‌افتد مستند سازی نمایند. 

نیروهای امنیتی شروع کردند به شلیک گلوله و تپانچه به طرف تظاهرکنندگان؛ پس مردم به هم پیچیده و عده‌ای نیز وارد مسجد الفتح که در نزدیک آنجا قرار داشت شدند، و ما سه خواهر نیز به منظور در امان ماندن از گلوله و گاز و لباس شخصی‌ها به داخل مسجد رفتیم، پس از مدتی منع رفت و آمد اعلام شد، محاصره شدگان، داخل مسجد ماندند تا زمان اعلام پایان یابد، ولی لباس شخصی‌هایی که مسجد را محاصره کرده بودند شروع کردند به شلیک گلوله و گاز به سمت همه‌ی آنان که داخل مسجد بودند، سه خواهر می‌گویند مسجد الفتح دو بخش بود، در بخشی از آن ۶۰۰ نفر تجمع کرده بودند در حالی که تنها ظرفیت کمتر از پنجاه نفر را داشت و بخش دوم مسجد نیز مملو بود از جنازه و جسد و انسان‌های مجروح و آسیب‌دیده که بر روی هم انباشته شده بودند. سه خواهر از یکی از مسؤولان امنیتی شنیده بودند که نیرو‌ها و لباس شخصی‌ها در نظر دارند مسجد را تصرف نموده و آن را همراه با محاصره شدگان داخل آن، آتش بزنند. 

نکته‌ی جالب اهمیت این بود که یکی از این سه خواهر از طریق اینترنت توانسته بود گوشه‌ای از حوادث و جنایت‌های چماق به دستان در داخل مسجد را به شبکه‌ی الجزیره و غیر آن به شیوه‌ی مستقیم مخابره نماید؛ امری که نیروهای امنیتی را کلافه کرده بود و باعث شد اشغال مسجد را به تأخیر اندازند. 

در خلال ۱۷ ساعتی که در داخل مسجد محاصره بودیم و از پنجره توسط لباس شخصی‌ها به مرگ تهدید می‌شدیم، همزمان نیروهای امنیتی به شلیک گاز اشک‌آور به داخل مسجد می‌پرداختند. علاوه بر تلاش فراوان جهت متوقف نمودن پخش تلویزیونی حوادث که از داخل مسجد صورت می‌گرفت و به صرف متوقف شدن پخش و پوشش جنایت‌ها از الجزیره، نیروهای امنیتی مسجد را به اشغال در آوردند. 

سه خواهر داستان آن خانمی را بازگو می‌کنند که در اثر استنشاق گاز پرتاب شده به داخل مسجد بیهوش شده بود، و پس از دادن مبلغ پولی به یکی از لباس شخصی‌ها و راضی کردن او به اینکه برایش دارو بیاورد تا از مرگ نجات یابد، اما آن لباس شخصی، پول را گرفت و به وعده‌اش وفا نکرد سپس او درگذشت و بالاخره نیروهای ارتشی و پلیس مسجد را اشغال کردند و همه‌ی کسانی را که داخل آن بودند را بازداشت کردند. 

سمیه می‌گوید: با دو چشمان خود دیدم که نیروهای پلیس و امنیتی اسلحه به داخل مسجد آوردند تا بعد‌ها تلویزیون مصر آن را به تصویر کشیده و مدعی شود که از آن محاصره‌شدگان داخل مسجد بوده است. 

دیگر خواهر می‌گوید: آنچه برایم خیلی عجیب و غریب بود اینکه از تلویزیون مصر پخش شد که نیروهای پلیس، خانواده‌ای ایرلندی را از چنگال تحصن کنندگان در مسجد الفتح نجات داده‌اند؛ حال اینکه آنان بودند که ما را دستگیر کرده و روانه‌ی زندان نمودند. 

به سوی زندان 

پس از بازداشت، سه خواهر متفرق شدند، و هر سه در ماشین‌های نفر – ویژه نقل زندانی – روانه‌ی زندان طره شدند. 

آنجا که ۶۰۰ نفر مرد در یک سالن که ظرفیت بیشتر از ۷۰ نفر را نداشت نگهداری می‌شدیم علاوه بر پذیرایی از ما با ضرب و شتم و لگد. 

سه خواهر بازپرسی‌های به عمل آمده با خود را خنده‌دار دانسته و ۱۶ اتهام نسبت داده شده به خود را نادرست می‌دانند. 

آنان به نقل از بازپرس پس از پایان دادن بازپرسی می‌گویند: از ساختن فیلم ویژه برایتان تمام شدم و اکنون به این زندان تُرکی! می‌روم تا برایتان سریالی بسازم با رنگ و بویی تُرکی. 

سه خواهر نمونه‌هایی از آزار روحی را که روزانه بر آنان روا داشته می‌شد بازگو می‌کنند، از بازپرسی‌های توهین‌آمیز و مجبور کردنشان به لُخت شدن در ملأ عام گرفته تا تهدیدهای مکرر زندانبانان علیه آنان و چک کردن باکره بودن و یا حامله بودن آنان. 

سه خواهر در ادامه می‌گویند: غذایی که در زندان می‌خوردیم عبارت بود از نانی حشره زده و برای هر وعده، مقداری غذا در اختیار ما می‌گذاشتند که هرگز با آن سیر نمی‌شدیم. 

ما بار‌ها صدا و ناله‌ی جوانانی را می‌شنیدیم که در اثر شکنجه فریاد می‌کشیدند، علاوه بر لخت کردن مردانی جلو چشمان ما. 

همچنین این سه خواهر از مشاهده‌ی برادرشان ابراهیم در شرایط بسیار دشواری سخن می‌گویند، و پس از آن صحنه، دیگر برادرشان را مشاهده نکردند. 

معامله

استاد حسین حلاوه امام جماعت بزرگ‌ترین مسجد در ایرلند و دبیرکل مجلس فتوای اروپا، «پدر چهار فرزند» که از لحظه‌ی بازداشت فرزندانش، از طریق دولت ایرلند پیگیر آزادی آنان شده و می‌گوید: یکی از مسؤولان دولتی به من گفت که دولت کودتای مصر گفته زمانی فرزندان من را آزاد خواهند کرد که ایرلند آن دولت را به رسمیت بشناسد. 

استاد حلاوه می‌گوید: من بین دو آتش گیر کرده بودم، آتش احساس پدری و نگرانی بر جان فرزندانم از یک جهت و مسؤولیتم به عنوان یک مسلمان در قبال امتم و آزادی کشورم از جهت دیگر. 

و در ‌‌نهایت گزینه‌ی دو را برگزیدم، آزادی ملتم و ۹۰ میلیون مصری برای من از اهمیت بیشتری برخوردار بود تا آزادی فرزندانم، پس هرگونه معامله‌ای را رد کردم. 

نگاه جنبش النهضه به سکولاریسم و ارتباط دین با حکومت

$
0
0
راشد الغنوشی
ترجمه: 
وفا حسن‌پور

برادران و خواهران گرامی

خوشحالیم که توانستیم متن کامل مصاحبه‌ی استاد راشد غنوشی را که روز جمعه‌ ۹ اسفندماه در همایشی که در «مرکز پژوهش‌های اسلامی و دموکراتیک» در تونس برگزار شد به شما تقدیم کنیم. موضوع سخنرانی ایشان درباره‌ی نگاه جنبش النهضه به سکولاریسم و ارتباط دین با حکومت بود. 

در این همایش بسیاری از شخصیت‌های سیاسی همانند نجیب رزوالی وریتی سفیر مراکش، زین الدین کاردار سفارت الجزایر، محمد محمود سرکنسول مصر و مشاور سیاسی این مک کاری سفیر آمریکا و بسیاری از مقامات ملی مانند مصطفی بن جعفر رئیس مجلس مؤسسان، محمد عزیز بن عاشور رئیس السکو [سازمان تربیتی، فرهنگی و علمی عرب]، نورالدین حشاد رئیس هیأت ملی حقوق بشر و نیز مجموعه‌ای از رؤسای احزاب از جمله محمد قومانی، مراد رویسی، محمد بصیری بوعبدلی، عبدالوهاب هانی، یاسین ابراهیم و خالد طراولی حضور داشتند. 

 در بخش گفت‌وگوی آزاد نیز که پس از سخنرانی شیخ راشد غنوشی برگزار شد، بسیاری از فعالان حقوقی از جمله بشری بلحاج حمیده، استاد امال قرامی، صلاح‌الدین جورشی، سعاد حاجی قوسامی و شماری از دانشگاهیان و فعالان و نمایندگان جامعه‌ی مدنی شرکت داشتند. 

مقدمه‌ی دکتر رضوان مصمودی و معرفی شیخ راشد غنوشی

بسم الله الرحمن الرحیم

برادران و خواهران گرامی و مهمانان حاضر

به مرکز پژوهش‌های اسلامی و دموکراتیک خوش آمدید؛ از حضورتان در این همایش و از اینکه دعوت ما را پذیرفته‌اید از شما سپاس‌گزاریم. امید آن داریم که این نشست بتواند فرایند گفت‌وگو را تعمیق و هم‌گرایی ملی را در راستای انتقال دموکراتیک در تونس تقویت کند.‌‌ همان طور که می‌دانید تونس امروز در یک مرحله‌ی تاریخی و امتحان حساس قرار دارد که نه تنها سرنوشت کشور که سرنوشت کل منطقه‌ی عربی را در آینده رقم خواهد زد. همه‌ی نگاه‌ها اکنون متوجه تونس است من چند روزی است که از اردن و مصر بازگشته‌ام؛ پیش از آن هم در الجزایر بودم. باور کنید که وقتی می‌گویم همه‌ی نگاه‌ها امروز متوجه تونس است راست می‌گویم همه انتظار دارند؛ زیرا تونس نخستین کشور بهار عربی در حرکت به سمت آزادی و کرامت بود و کشوری بود که گام‌های بزرگی را در حق همسایگان و برادارانمان در سایر کشورهای عربی برداشته است. همه از ما انتظار دارند و از هم‌دیگر می‌پرسند: «آیا تونس در ارائه‌ی دموکراسی حقیقی که جامع کرامت و حقوق بشر و عدالت و ارزش‌های عربی و اسلامی باشد موفق خواهد شد؟» 

 مسأله‌ی ارتباط دین با سیاست دشوار‌ترین و مهم‌ترین مسأله‌ای است که هم‌اکنون با آن روبرو هستیم و در مرحله‌ی تدوین قانون و نظام جدید امیدواریم که نظام ما یک نظام دموکراتیک باشد و حقوق انسان‌ها را رعایت کند. به همین خاطر از حضور استاد غنوشی رئیس حزب النهضه در این همایش بسیار خوش‌وقتیم. حقیقتا استاد نیازی به معرفی ندارند و تنها برای یادآوری عرض می‌کنم که ایشان بنیان‌گزار جنیش رویکرد اسلامی، سپس النهضه و آن‌گاه النهضه پس از انقلاب است. ایشان از دیرزمانی است که رئیس حزب و یکی از اندیشمندان آن است. ایشان هم‌چنین یکی از اندیشمندان برجسته‌ی حرکت اسلامی در جهان عرب و اسلام است. کتاب‌های ارزشمندی در موضوع آزادی‌‌ها و دموکراسی و حقوق بشر و ارتباط آن با اسلام نوشته است. از این رو ما از میزبانی ایشان در این نشست خرسندیم و امیدواریم نشستی گفتمانی باشد. ما می‌توانستیم این همایش را در جای بزرگ‌تری برگزار کنیم اما خواستیم نشستی صمیمی و عمیق باشد به نظر ما اگر در جای بزرگ‌تری برگزار می‌شد بر کیفیت گفت‌وگو تأثیر منفی می‌گذاشت. به همین خاطر بهترین اندیشمندان را از نقاط 

گوناگون و با دیدگاه‌ها و جهت‌گیری‌های متنوع دعوت کردیم و امید آن داریم که گفت‌وگو واقعی و عمیق باشد و موضوع را به دقت بررسی کند و پس از شنیدن سخنان استاد راشد غنوشی که در راه دموکراسی و آزادی مبارزه کرده و مردانه در برابر اسبتداد و خودکامگی ایستاده است، راه‌حل‌های مناسبی ارائه شود. استاد راشد در این راه جان‌فشانی زیاد کرده است و حتی حکم اعدامش نیز صادر شده است و سپاس خدای متعال را که چیز دیگری اراده کرد و شیخ غنوشی هم‌اکنون عزتمند و مفتخر در کشورش زندگی می‌کند و کسی که حکم اعدامش را صادر کرده بود خود به کشور دیگری گریخته است. 

برخی از تألیفات استاد غنوشی عبارتند از: 

•طریقنا إلى الحضارة [شاهراه تمدن]؛ 

•نحن و الغرب [ما و غرب]؛ 

•حقّ الإختلاف و واجب وحدة الصّف [حق اختلاف و وجوب اتحاد]؛ 

•القضیّة الفلسطینیّة فی مفترق الطّرق [فلسطین بر سر دوراهی]؛ 

•المرأة بین القرآن و واقع المسلمین [زن از منظر قرآن و واقعیت مسلمانان]؛ 

•من الفکر الإسلامی فی تونس [تفکر اسلامی در تونس]؛ 

•الحریّات العامّة فی الدّولة الإسلامیّة [آزادی‌های عمومی در حکومت اسلامی]؛ 

•القدر عند ابن تیمیّة [قدر از نگاه ابن تیمیه]؛ 

•مقاربات فی العلمانیة و المجتمع المدنی [رویکردهای سکولاریسم و جامعه‌ی مدنی]؛ 

•الحرکة الإسلامیّة و نقاط التغییر [حرکت اسلامی و نقاط تغییر]؛ 

•من تجربة الحرکة الإسلامیّة فی تونس [تجربه‌ی حرکت اسلامی در تونس]؛ 

•تمرّد على الصّمت [شورش بر سکوت]؛ 

به همین مقدار کفایت می‌کنم و ادامه‌ی جلسه را به استاد غنوشی واگزار می‌کنم؛ استاد خوش آمدید. 

متن سخنرانی استاد راشد غنوشی

بسم الله و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و صحبه و من والاه. 

سروران گرامی برادران و خواهران عزیز سلام و درود خداوند بر شما

از مرکز پژوهش‌های اسلامی و دموکراتیک سپاس‌گزارم که در این عصر فرخنده این فرصت را در اختیارم گذاشت تا در برابر جمع فرهیخته‌ای از مردان و زنان تونسی و خارجی سخنرانی کنم. قصد ندارم چیزی به شما بیاموزم و موضوعی که درباره‌ی آن صحبت می‌کنیم آموزه‌هایی نیست که به شما تقدیم می‌شود؛ بلکه طرح‌های است مفید و تلاشی است برای نزدیکی حداکثری به زمینه‌های مشترک تا با استفاده از آن نخبگان ما بتوانند در این مرحله‌ی حساس از تاریخ کشورمان راهکاری برای بازیابی اجماع و توافق نظر یا بخشی از آن بیابند. 

 موضوع بحث ما مسأله‌ی پرهیاهوی رابطه‌ی بین اسلام و سکولاریسم است؛ آیا این یک ارتباط تشنج‌زا و مناقشه‌ای است یا اینکه با هم‌پوشانی دارند؟ پیش زمینه‌ی این سؤال روابط بین اسلام و سیاست و اسلام و قانون است و همه‌ی این‌‌ها به نوبه‌ی خود بحث‌برانگیز است. زمانی که از اسلام و سکولاریسم صحبت می‌کنیم چنان می‌نماید که از مسایل روشن و آشکار سخن می‌گوییم در حالی که مسأله با مقداری پیچیدگی همراه با کثرت‌گرایی در فهم روبرو است. ما با یک شکل از سکولاریسم روبرو نیستیم که با اشکال گوناگون آن سر و کار داریم؛ به همین ترتیب آن اسلامی نیز که در جامعه مطرح است در یک قرائت و برداشت خلاصه نمی‌شود بلکه برداشت‌های مختلفی دارد. ظاهرا سکولاریسم نگاه فلسفی دارد و گویی در نتیجه‌ی نگرش‌های فلسفی به وجود آمده است که برای رویارویی و مبارزه با برداشت‌های آرمانی و مذهبی به پا به عرصه گذاشت. اما در واقع چنین نیست؛ سکولاریسم برای ارائه‌ی راه‌حل‌های اجرایی در غرب به وجود آمد و تنها فلسفه‌ی محض یا نظریه‌ی وجودی نبود؛ بلکه عبارت بود از اقداماتی اجرایی برای حل مشکلاتی که در محافل اروپایی مطرح می‌شد. مهم‌ترین این مشکلات با جدایی پروتستان از کاتولیک در غرب به وجود آمد؛ پروتستان جامعه‌ی اروپا را که گرد کلیسای کاتولیک قرار داشت از هم گسیخت و باعث شعله‌ور شدن جنگ‌های مذهبی در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی شد. بدین ترتیب سکولاریسم به وجود آمد؛ در زبان عربی این کلمه به دو صورت [العِلمانیة] با کسر عین و فتح آن [العَلمانیة] خوانده می‌شود و قرائت واحدی ندارد؛ قرائت اول گویی نشان می‌دهد که این کلمه از عِلم گرفته شده است اما چنین نیست. قرائت دوم اما از عالَم گرفته شده است و یعنی هر چیزی که دنیایی و مادی باشد و این معنی به واقعیت نزدیک‌تر است. 

 گفتیم که سکولاریسم شامل اقداماتی اجرایی برای بازگرداندن وحدت به جامعه‌ای بود که در اثر درگیری‌های مذهبی از هم گسیخته بود. این‌جا سؤالی مطرح می‌شود و آن اینکه آیا ما هم‌اکنون به سکولاریسم به عنوان راه‌حل‌های اجرایی نیازمندیم؟ چه بسا مهم‌ترین ایده‌ی سکولاریسم و چکیده‌ی این اقدامات، ایده‌ی بی‌طرفی حکومت در قبال مذاهب و ادیان و عدم دخالت در معتقدات مردم است. زمینه‌ی کاری حکومت گسترده است اما دین مجال خاصی دارد. در تعریف عملی سکولاریسم تا این‌جا توافق وجود دارد با اینکه ارتباط آن با دین مورد اختلاف است. در ایالات متحده دین در زمینه‌های عمومی آشکارا دخالت دارد با اینکه در آن‌جا تمایز وجود دارد اما دست کم تأثیر آن بسیار است؛ رهبران با ایده‌های دینی سخنرانی می‌کنند و هنگام تبلیغات انتخاباتی مسأله‌ی دین مطرح است؛ موضوع نماز در مدارس و مسأله‌ی سقط جنین و ارتباط آن با دین مسایلی است که همواره مورد بحث قرار می‌گیرند. علتش هم در آن است که آمریکا توسط مهاجران انگلیسی‌تباری ساخته شده است که از فشار کاتولیک در اروپا به ستوه آمدند و به آن‌جا فرار کردند. به همین خاطر به آمریکا به عنوان سرزمین موعود نگریسته می‌شود یعنی جایی که آرمان‌های موجود در تورات و انجیل در آن‌جا تحقق می‌یابد. 

 این در حالی است که توکوفیل اندیشمند آمریکایی فرانسوی گفته است قوی‌ترین حزب در آمریکا کلیسا است به خاطر نفوذی که کلیسا در جامعه دارد. اما در اروپا اینگونه نیست؛ در آمریکا تعداد کسانی که می‌توانند نماز بخوانند به ۵۰ درصد می‌رسد، اما در اروپا این رقم تنها ۵ درصد است و آنهم رو به کاهش است. در اروپا پیرامون رابطه‌ی دین با سیاست اختلاف وجود دارد؛ میراث فرانسوی با میراث انگلوساکسون متفاوت است. در انگلستان ملکه بر سلطه‌ی زمانی و دینی احاطه دارد. تفاوت کامل و اصلی در شناخت میراث فرانسوی است و علت آن درگیری‌هایی است که در طول تاریخ فرانسه بین حکومت انقلابیون و میراث کلیسای کاتولیک به وجود آمده است. حتی در اروپا نیز تجربه‌ی سکولاریسم تجربه‌ی واحدی نیست نخبگان ما در حقیقت بیشتر از سکولاریسم خصوصی متأثر شده‌اند. حتی از نگاه غرب این ویژگی نگاه فرانسوی است که دین را از حوزه‌ی عمومی دور می‌کند. به همین خاطر فرانسه تنها کشوری بود که پوشاندن سر را برای زنان فرانسوی نپذیرفت در حالی که در هیچ یک از کشورهای اروپایی مسأله‌ی حجاب بحث‌برانگیز نبوده است و این پدیده تنها به خاطر ارتباط ویژه‌ی بین سیاست و دین در نگاه مخصوص فرانسویان به این موضوع پیش آمده است. 

 ما به نوبه‌ی خود با یک مفهوم سر و کار نداریم چه بسا مهم‌ترین اقدامی که تفکر سکولاریسم در این زمینه ابداع کرده است بی‌طرفی حکومت است؛ یعنی حکومت ضامن تمام آزادی‌های دینی و سیاسی است و لازم نیست به نفع یکی از طرف‌ها مداخله کند. ما می‌پرسیم اگر اسلام هم چنین رویه‌ای در پیش می‌گرفت چه می‌شد؟ یعنی بی‌طرف بودن حکومت نسبت به دیانت‌ها. 

اسلام از روز نخست دین و سیاست را با هم جمع کرد؛ رسول اکرم -صلّی الله‌ علیه‌ وسلّم- بینان‌گزار دین و در عین حال بانی حکومت بود. بیعت نخستین گروهی که از مدینه آمده بودند بیعت دینی بود: به خدا و رسولش ایمان ایمان آورید؛ اما در بیعت دوم آمده بود که باید از جماعت مسلمان حمایت کنند حتی با شمشیر و اگر مدینه مورد حمله قرار گرفت باید به دفاع برخیزند. این مسأله بسیار مهم است؛ نام اولیه‌ی این شهر یثرب بود؛ اما با ورود رسول اکرم -صلّی الله‌ علیه‌ وسلّم- مدنیه نام گرفت تا نشان دهد که اسلام تنها دین نیست بلکه مفهوم تمدن را نیز با خود دارد یعنی انتقال مردم از صحرا به شهر و از زندگی عشایری به زندگی مترقی و متمدن. به همین خاطر بازگشت به صحرانشینی پس از زندگی شهری از کبایر محسوب می‌شود به این معنی که کسانی که شهرنشین شده‌اند حق ندارند بار دیگر به بادیه بازگردند. عجیب نیست که اسلام شهر‌ها را ساخته است اسلام در هر جایی که وارد شده است اقدام به شهرسازی کرده است و در کشور ما کهن‌ترین شهر توسط فاتحان عرب ساخته شده است. وقتی اسلام در هر جایی به شهرسازی پرداخته است و رسول اکرم نیز نخستین بار شهر را بنا نهاد، این امر نشان می‌دهد که اسلام دین تمدن است نه دین بادیه. به همین خاطر نخستین شهری که در اسلامی ساخته شده است مدینه نام دارد و حقیقتاً سزاوار این نام است. دیدیم که چگونه قبایل پراکنده و متخاصم در صحراهای اطراف را به شهر مرکز تمدن و حکومت کشاند. 

 پیامبر اکرم -صلّی الله‌ علیه‌ وسلّم- در مسجد برای مردم نماز می‌گزارد؛ پیشوای دینی و در عین حال پیشوای سیاسی بود که میان مردم قضاوت می‌کرد، لشکر‌ها را سامان می‌داد، با اطرافیان پیمان می‌بست و تمام کارهای لازم را انجام می‌داد. مهم‌ترین اقدام آن حضرت و نخستین کار ایشان در این زمینه که برای ما اهمیت ویژه‌ای دارد ساخت مسجد در نخستین روز ورود به مدینه است. دومین اقدام ایشان تدوین قانونی به نام صحیفه بود جناب مصطفی (با اشاره به مصطفی بن جعفر رئیس مجلس مؤسسان که در جلسه حضور داشت). این صحیفه شاید قدمی‌ترین قانون در جهان باشد که شامل منشور هم‌زیستی قبایل گوناگون مهاجران و انصار به عنوان امت از یک سو و یهودیان ساکن مدینه از سوی دیگر است که آنان هم به اعتبار اینکه گروهی از مردم را شامل می‌شوند امت خطاب شده‌اند. منظور از امت در این‌جا امت دینی نیست بلکه امت سیاسی است و این مهم‌ترین اصطلاحی است که اندیشمندان مسلمانی چون محمّدسلیم العوا و محمد عمر آن را مطرح کرده‌اند و این یعنی تفاوت دینی و سیاسی در برابر جدایی دین از سیاست. 

در این صحیفه تفاوت آشکاری بین دین و سیاست وجود دارد؛ مسلمانان امتی بودند عقیدتی و یهود نیز هم‌چنین؛ اما مجموع یهود و مشرکان ساکن مدینه به مثابه‌ امتی بودند غیر از سایر مردم و این مفهوم سیاسی امت است. این تفاوت در رفتار پیامبر اکرم -صلّی الله‌ علیه‌ وسلّم- به چشم می‌خورد. تا جایی که مسأله بر مردم مشتبه می‌شد که کدام مسأله دینی است و الزاما باید پیروی کنند و کدام یک سیاسی است و جای اجتهاد دارد. گاهی مردم بر سر دوراهی قرار می‌گرفتند و از پیامبر اکرم -صلّی الله‌ علیه‌ وسلّم- می‌پرسیدند که آیا فلان مسأله وحی است یا رأی و مشورت است؟ اگر وحی بود می‌گفت وحی است و واجب الاطاعه می‌شد اما اگر سیاسی بود می‌گفت که این‌جا محل رأی و مشورت است و در چنین مواردی‌ گاه نظرشان با نظر رسول اکرم موافق نبود. اصحاب چندین بار با رسول خدا -صلّی الله‌ علیه‌ وسلّم- به عنوان رئیس حکومت اختلاف نظر پیدا کردند. شیخ طاهر بن عاشور بحث مفصلی پیرامون مقامات نبی دارد؛ آنجا که مقام نبوت است وظیفه‌ای جز دریافت و اطاعت وجود ندارد اما آن‌جا که مقام فرمانده‌ی نظامی و پیشوای سیاسی است جای سؤال و اجتهاد است؛ مثلاً گاهی جایی را برای موضع نیرو‌ها انتخاب می‌‌کند و یک صحابی به ایشان می‌گوید که اگر موضع دیگری انتخاب کنی بهتر است و پیامبر خدا نیز عملاً از نظرش بازمی‌گردد و نظر آن صحابی را ترجیح می‌دهد. 

 باری پیامبر اکرم گروهی از مردم مدینه را دید که درختان خرما را گرده‌افشانی می‌کردند و از آن‌جایی که از مکه آمده بود و تجربه‌ی کشاورزی نداشت به آنان فرمود گمان نکنم این کار فایده‌ی چندانی داشته باشد. مردم مدینه یا برخی از آنان گمان کردند که این وحی است و آن سال گرده‌افشانی نکردند در نتیجه محصول آن سال تلخ شد. پرسیدند چرا به ما چنین امر کردی؟ فرمود: شما به کار دنیای خود داناترید. آموزش روش‌های کشاورزی و صنعت و حتی شیوه‌ی حکومت و اداره‌ی کشور از وظایف دین نیست؛ زیرا همه‌ی این‌ها روش و تکنیک است و عقل می‌تواند از طریق تجربه در این امور به حقیقت دست یابد. وظیفه‌ی دین آن است که مسایل بزرگی را که به اصل وجود و سرنوشت ما باز می‌گرددد برای ما روشن کند؛ هدفی را که به خاطر آن آفریده شده‌ایم برای ما بیان کند و ارزش‌ها و اصولی را در اختیارمان قرار دهد که بتواند تفکر و رفتار ما و ساز و کار حکومتی را که در پی آن هستیم برای ما تشریح کند. 

آری اسلام از زمان روی کار آمدن خود و در طول تاریخ جدایی میان دین و سیاست را به دور کردن دین از زندگی معنا نکرده است؛ از زمان پیامبر اسلام -صلّی الله‌ علیه‌ وسلّم- تاکنون مسلمانان همواره متأثر از این نگاه بوده‌اند که آنان مسلمانند و باید مسیر زندگی مدنی خود را با نظر به تفاوت بین دین و سیاست از اسلام و آموزه‌های آن بیاموزند و مسأله‌ی تشخیص کار سیاسی از کار دینی در نزد فقيهان مسأله‌ی آشکاری بوده است. فقيهان بین سیستم معاملات با عبادات تفاوت قایل شده‌اند به طوری که عبادات (نماز و روزه) را تبعی دانسته‌اند؛ چرا پنج بار در روز نماز بخوانیم؟ چرا برخی سه رکعتی و برخی چهار رکعتی‌اند؟ این‌ها عرصه‌ی تبعیت و پایبندی است و عقل در این زمینه شایسته‌ی نظر ندارد. عقل در زمینه‌ی عبادات و عقاید نمی‌تواند حقیقت را درک کند؛ اما معاملات عرصه‌ی جستجوی منافع است و اسلام نیز آمده است تا منافع بندگان را محقق کند. فقهای بزرگ از شاطبی تا ابن عاشور مقصد اصلی فرستادن پیامبران را تحقق عدالت و منافع مردم دانسته‌اند. این منافع از طریق به کارگیری عقل با توجه به رهنمود‌ها، اصول و ارزش‌ها به دست می‌آید. به همین خاطر معاملات همواره با تغییر و تحول روبرو هستند؛ حکومت‌ها نیز چنین هستند. اما آن‌چه به عقیده و شعایر دینی مربوط است و آنچه به ارزش‌های اخلاقی بازمی‌گردد جزء ثوابت بوده و تغییرناپذیر هستند. 

 در درازنای تاریخ اسلام حکومت‌های متأثر از اسلام در عملکردشان متفاوت از هم عمل کرده‌اند؛ بشر قوانین را با توجه به فهم خود از ارزش‌های اسلامی تدوین کرده است. کشورهای اسلامی نه از این جهت اسلامی هستند که روش‌ها و برنامه‌های آنان وحیانی باشد بلکه این اجتهاد بشری است که جای موافقت و مخالفت دارد. با این حال حکومت‌ها همواره تا حدی بی‌طرف بوده‌اند تا جایی که در دوران حکومت عباسیان خواستند حکومت نوعی فهم از اسلام را بر امت تحمیل کند. آورده‌اند که منصور عباسی به امام مالک گفت: اختلافات و اجتهاد‌های برگرفته از دین واحد زیاد شده است و من نگران آنم که مردم دچار سردگی شودند. منصور از او خواست تمام نظرات فقيهان را در یک کتاب گرد آورد و امام مالک عملاً کتاب «الموطأ» را نوشت و اقوال و نظرات گوناگون را در آن جمع کرد. منصور از این کار بسیار خوشحال شد و خواست آن را قانون الزام‌آور امت اسلامی قرار دهد. اگر دولت اجتهاد یکی از اهل قلم این دوران را قانون قرار دهد چقدر مایه‌ی خوشحالی او خواهد بود؛ اما اهل قلم همه‌ مانند هم نیستند. امام مالک از این کار منصور به هراس افتاد و گفت:‌ای امیرالمؤمنین چنین مکن؛ اصحاب رسول خدا در شهرهای مختلف با هم اختلاف نظر داشتند در حالی که اهل علم بودند؛ این رأی و نظر من است پس مردم را آزاد بگذار تا آن‌چه می‌خواهند برگزینند. بنابراین مذاهب گوناگون در جامعه‌ی اسلامی وجود داشت؛ شمال آفریقا یک مذهب داشت، اهل مصر یک مذهب و اهل شام مذهبی دیگر. 

 آزادی اجتهاد در اسلام باقی است زیرا کلیسا در صحنه حضور ندارد و طبیعتاً اجتهادهای برگرفته از یک منبع متعدد خواهد بود و هیچ اشکالی متوجه آن نیست. اما اگر ما با توجه به این تعدد نیاز به تدوین قانون داشته باشیم باید ساز و کاری در اختیار داشته باشیم که بهترین آن در دوران معاصر ساز و کار دموکراسی و انتخابات است. نمایندگانی از امت انتخاب می‌شوند به گونه‌ای که اجتهاد امروز به اجتهادی فردی تبدیل نمی‌شود بلکه اجتهاد جمعی است که نمایندگان منتخب امت در رأس آن قرار دارند و این در غیاب کلیسا یا مؤسسه‌ی دینی است که خود را مقدس بر روی زمین می‌داند. در این‌جا کسی نمی‌تواند به نام قرآن یا اراده‌ی الهی سخن بگوید؛ اراده‌ی الهی تنها در امتی تحقق می‌یابد که آن را در تدافع این اراده می‌داند نه در انحصار قدرت برای یک نفر یا حزب یا حکومت. به همین خاطر امام احمد در زمان مأمون بر حکومت شورید و انقلاب او مشهور شد؛ مأمون اندیشمند بزرگی بود و در فکر آن بود که امت بر نظر واحدی اجماع کنند زیرا پراکندگی آراء را مشاهده می‌کرد. او از مدرسه‌ی معتزله متأثر شده بود که به مدرسه‌ی عقلی مشهور بود و بسیاری از خردمندان فریب‌خورده هم می‌خواستند دستاوردهای فکری خود را بر مردم تحمیل کنند. مأمون عملاً دست به کار شد و تفسیر معینی از قرآن و فهم خاصی از عقیده‌ی اسلامی را بر مردم تحمیل کرد. امام احمد بر تسلط حکومت بر دین شورید؛ بنابراین تحت فشار و شکنجه قرار گرفت اما در ‌‌نهایت توانست افکار عمومی را علیه حکومت تحریک کند تا اینکه مأمون از ایده‌ی خود بازگشت. در عصر حاضر هیچ مؤسسه‌ی دینی‌ بر جهان اسلام حاکم نیست. در جاهای مختلف مذاهب مختلف وجود دارد بدون اینکه حکومت بتواند بر دین تسلطی داشته باشد. 

 مشکل غرب آن است که چگونه حکومت را از دست دین آزاد کند و برای تحقق این هدف انقلاب‌های بزرگی روی داده است؛ اما مشکل ما آن است که چگونه دین را از حکومت آزاد کنیم و آن را از تسلط بر دین بازداریم؛ برای دین جایگاهی در جامعه قایل باشیم که همه‌ی مسلمانان بتوانند قرآن را بخوانند و با توجه به فهم خود از آن برداشت کنند. تعددی که با گذشت و مدارا همراه باشد هیچ اشکالی ندارد اما اگر مسلمانان نیاز به قانون داشته باشند، ساز و کار دموکراسی معاصر بهترین نمونه برای نهادینه‌ کردن شورا در اسلام است. در سایه‌ی دموکراسی اجتهاد فردی نمی‌شود بلکه از سوی نمایندگان دولت گروهی است. این مهم است که در فرهنگ ما مؤسسه‌ی دینی به عنوان مظهر مذهبی وجود ندارد. تنها برادران شیعه هستند که قایل به تفکر مؤسسه‌ی دینی هستند. در جهان اهل سنت مؤسسه‌ی دینی وجود ندارد بلکه مؤسسه‌ی علما وجود دارد و آنان بر اساس طبیعتشان مختلف هستند و آراء و نظرات گوناگونی دارند. در نتیجه ما به ابزاری برای تدوین قوانین نیازمندیم؛ ما نه به یک عالم که به علما و نخبگان زیادی نیاز داریم که در فضایی آزاد به بحث و بررسی بپردازند و در ‌‌نهایت مؤسسه‌ی قانون‌گزاری تنها مؤسسه‌ای خواهد بود که مجاز به تدوین قانون است زیرا منتخب مردم است. 

 گفتمان جاری امروزی در کشورهای ما در بین جریان‌های سکولار که‌گاه از آن به افراطی نام می‌بریم و بین جریان‌های اسلامی هم که‌گاه به‌‌ همان صفت موسومند، متفاوت است؛ یکی خواستار تحمیل اجتهاد در اسلام از بالا و با ابزار حکومت است؛ اما جریان دیگر می‌خواهد حکومت را از تمام نشانه‌های اسلامی عاری کند، می‌خواهد قانون و برنامه‌های تربیتی و فرهنگی را از تمام تأثیرات دینی در جامعه به دور دارد آن هم در جامعه‌ای مانند جامعه‌ی ما که به سمت انحصار دینی پیش نمی‌رود. در سراسر جهان اسلام هم که با بیداری دیدنی روبرو است قضیه به همین منوال است. اقدام کلیسای کاتولیک در نقش‌آفرینی در تحولات اروپای شرقی را که از کشیش بولینی پاپ جان پول دوم آغاز شد از یاد نبرده‌ایم؛ نقش دین در رساندن پوتین به سمت ریاست جمهوری که به حمایت کشیش ارتدوکس بزرگ نیاز داشت هم نمونه‌ی دیگر آن است. در زمانی که جهان شاهد بیداری دینی است به ویژه در جهان اسلام کسانی هستند که مخالف هر گونه تأثیر دین در سیاست‌های آموزشی و فرهنگی دولت هستند. در حقیقت ما نیازی به آن نداریم که اسلام خود را بر مردم تحمیل کند زیرا اسلامم دین مردم است نه دین نخبگان؛ ما قایل به آن نیستیم که اسلام به خاطر نفوذ دولت باقی بماند بلکه باید به خاطر برخورداری از پذیرش عمومی از سوی طرف‌دارانش باقی بماند. در بسیاری از موارد حکومت بلای جان دین بوده است و‌‌ همان گونه که گفتم بسیاری از منتسبان به جریان‌های اسلامی و دیگران از اینکه دین در دست دولت باشد نگرانند؛ دین باید محبوبیت مردمی داشته باشد. چرا دولت باید امامان مساجد را تعیین کند؟ چرا باید مساجد را در حیطه‌ی خود داشته باشد؟ 

 مسأله‌ی بی‌طرفی دولت قدری ماجراجویانه است اگر منظور از این موضوع جدایی دین از سیاست باشد به این معناست که دولت ساخته‌ی بشر و دین فرستاده‌ی الهی است؛‌‌ همان گونه مسلمانان اولیه مسأله‌ی سیاسی و مسأله‌ی وحیانی را کاملا از هم تشخیص می‌دادند. اما اگر منظورمان از جدایی دین از سیاست مفهوم فرانسوی آن یا پیرو تجربه‌ی مارکسیستی باشد وارد ماجرایی شده‌ایم که به هر دو طرف هم دین و هم سیاست زیان وارد می‌کند. اگر سیاست از دین جدا شود حکومت به مافیا تبدیل می‌شود و اقتصاد جهان به تاراج می‌رود؛ آن‌گاه سیاست به نوعی نیرنگ و فریب تبدیل می‌شود و تجربه‌ی غربی با وجود جنبه‌های مثبتش این حقیقت را کاملا نشان داده است. سیاست جهانی به ابزاری تبدیل شده است که برخی از دلالان مالی و سرمایه‌داران و سپس رسانه‌ها بر آن حکم می‌کنند و در ‌‌نهایت بر سیاست‌مداران نیز مسلط می‌شوند. نیاز مردم به دین نیاز عمیقی است زیرا انسان به رهنمودهای دینی و ارزش‌ها نیاز دارد. هنگامی که مسایل بر او مشتبه شود به حلال و حرام و تشخیص این دو نیازمند است و اگر مؤسسه‌ی دینی که حلال و حرام را در انحصار خود حاکم نباشد، مردم و نخبگان می‌توانند زمینه‌ی گفت‌وگو را از طریق اندیشمندان و رسانه‌ها به وجود آورند. 

وقتی دین از چنگ سیاست و دولت آزاد می‌شود این آزادی گاهی با خطراتی همراه است زیرا به گسست می‌انجامد و ناگزیر به ناهماهنگی و ناسازگاری در جامعه می‌انجامد. پس راه چاره معادله‌ای است که ضامن آزادی‌ها و حقوق مردم باشد؛ زیرا دین به خاطر پاسداشت حقوق و آزادی‌های مردم آمده است و برای تحقق این امر نیاز به مراجعه به مقوله‌ی تفاوت بین دین و سیاست داریم؛ نیازمندیم آنیم تا ثوابت دینی را از متغیرات آن بازشناسیم؛ نیازمند قانونگذارانی هستیم که از ارزش‌های دینی غنی باشند تا هر‌گاه بخواهند قانونی وضع کنند نیاز به نظارت وزارت اوقاف و تولیت علما نداشته باشند و با اعتقاد راسخ خود کار کنند؛ زیرا هر کار دینی که از روی اجبار باشد هیچ ارزشی ندارد. اگر مردم را از طریق ابزارهای حکومتی و قهری از گناهکار به منافق تبدیل کنیم چه سودی عاید می‌شود؟ خداوند متعال مردم را آزاد آفریده است می‌توان بر ظاهر مردم حاکم شد اما آیا راهی برای تسلط بر درون آنان وجود دارد؟ 

به همین خاطر در مسأله‌ی حجاب با دو پدیده روبرو هستیم؛ حجابی که حکومت آن را تحمیل می‌کند و حجابی که حکومت با آن مخالف است. به چشم خود دیدیم در یکی از کشور‌ها وقتی در فرودگاه بودیم همه‌ی زن‌ها حجاب داشتند اما به محض برخاستن هواپیما حجاب‌ها برداشته شد. در حقیقت این شکست تربیتی است زیرا وسایل تربیت در دست حکومت است و نتوانسته است دین‌داری را نهادینه کند مگر با ابزارهای سرکوب. در کشور دیگری به عنوان کشوری که در آن زندگی می‌کردیم زن به خاطر سخت‌گیری‌های حکومت حق نداشت توانمندی‌هایش را در زمینه‌ای که علاقه‌مند است نشان دهد؛ این هم شکست است. 

 عرصه‌ی اصلی دین ابزارهای حکومتی نیست بلکه اعتقادات شخصی است اما وظیفه‌ی حکومت پیش از هر چیز خدمت‌رسانی به مردم به عنوان شهروند است؛ خدماتی چون اشتغال و خدمات بهداشتی و آموزشی و... اما دل‌های مردم و دین‌داری آنان به خداوند مربوط است به همین خاطر من با هر گونه اجبار و اکراه در هر مورد مخالفم. گاهی مسأله‌ی بحث‌برانگیز ارتداد را مطرح کرده‌ام به این معنا که دولت وظیفه دارد آزادی اعتقادی مردم را محدود کند. اگر اصل عدم اجبار و اکراه در دین مورد توافق باشد من از اصل آزادی در هر دو سوی آن دفاع کرده‌ام: آزادی در پذیرش دین و آزادی در ترک آن؛ زیرا دینی که بر اساس اجبار باشد هیچ مفهومی ندارد امت اسلامی به منافقی نیاز ندارد که کفر را پنهان و اظهار ایمان و اسلام کند؛ زیرا اسلام با چنین کسانی تقویت نمی‌شود. آزادی یک اصل اساسی است که انسان با آن وارد دارالاسلام می‌شود؛ کسی که شهادتین بر زبان می‌آورد تصمیم اختیاری و فردی خود را از روی آگاهی و دلیل و برهان بیان می‌کند. به همین خاطر حکومت هر اندازه‌ که بتواند بدون قیمومیت مؤسسه‌ی دینی، نماینده‌ی ارزش‌های دینی باشد به‌‌ همان اندازه منتسب به اسلام است؛ زیرا چنین مؤسسه‌ای در اسلام وجود ندارد بلکه اسلام با مردم و امت سر و کار دارد که از طریق مؤسسات خود، دین را برای خود تعریف می‌کنند و بالا‌ترین ارزش در اسلام ارزش آزادی است. 

زمانی که اهل مکه از پذیرش دین سر باز زدند پیامبر اکرم -صلّی الله‌ علیه‌ وسلّم- پیشنهاد کرد که مردم به حال‌‌ رها شوند و اگر چنین کنند نیازی نیست که هجرت کنند و سرزمنیش را ترک گویند با اینکه دعوتش از چنان قدرت و نفوذی برخوردار بود که نتوانستند با ترفندهای دیگر با آن رویارویی کنند. به همین خاطر مسلمانان حجت اسلام را قوی می‌دانند و نیازی نیست که مردم به اجبار وادار شوند. وقتی اسلام می‌گوید دلیل و برهان خود را بیاورید اگر راست می‌گویید، این مبارزه‌طلبی را در جایی مطرح نمی‌کند که کسی در آن وجود ندارد بلکه مسلمان آن را در قلب درگیری دینی و سیاسی مطرح می‌کند. اگر فرض کنیم که سکولاریسم فلسفه‌ی الحادی نیست بلکه اقدامات و راهکارهایی برای تضمین آزادی اعتقادی و فکری است، می‌بینیم که بخش بزرگی از درگیری‌ها و مجادلاتی که امروزه در کشورهای ما جریان دارد به سردگمی مردم در خصوص مفاهیم سکولاریسم و اسلام بازمی‌گردد؛ به همین خاطر عبدالوهاب مسیری در کتاب‌هایش بین سکولاریسم جزئی و سکولاریسم کامل فرق قایل شده است همانند الگوی یعقوبی در تاریخ فرانسه و کسانی که جنگ بر ضد کشیشان راه انداختند و شعار «آخرین پادشاه را با روده‌های آخرین کشیش اعدام کنید» سر دادند. این ویژگی مربوط به فرانسه است و سکولاریسم از منظر آنان اقداماتی که برای تضمین آزادی‌ها در جامعه نیست. در اسلام نیز پیچیدگی از این قبیل وجود دارد؛ کسانی هستند که بر این باورند اگر اسلام آزادی‌های مردم را مصادره کند، نماز و روزه و حجاب را اجباری کند، پیروز خواهد شد اما این شکست است نه موفقیت؛ زیرا خداوند نفاق و دورویی را بالا‌ترین گناه می‌داند و منافقان را در پایین‌ترین جای جهنم جای داده است و منافقان بد‌ترین مردم هستند. 

از آن‌جایی که انقلاب ما در سرنگونی دیکتاتور موفق شده است بر ما لازم است اصل شهروندی را مراعات کنیم؛ این کشور ملک شخصی زید یا عمرو نیست از آنِ یک این حزب یا آن حزب نیست؛ بلکه ملک تمام شهروندان است و اسلام همه‌ی آنان را صرف نظر از معتقدات و نژادشان چه زن و چه مرد گرامی می‌دارد و از حقوقشان بهره‌مند می‌کند؛ مردم آزادند با رعایت احترام هم‌دیگر به آن‌چه می‌خواهد معتقد باشند و بر اساس قانونی که خود از طریق نمایندگانشان در پارلمان تدوین می‌کنند رفتار کنند. این فهم و برداشت من از رابطه‌ی اسلام یا سکولاریسم است و امیدوارم توانسته باشم برخی از مسایل اساسی را که لمس کرده‌ام بیان کنم. با تشکر فراوان.

 

حبّ خدا در پیروی رسول -صلّي الله عليه وسلّم- است

$
0
0
دلیر عباسی

در وصف پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- سخن بسیار گفته شده است، من در این نوشتار کوتاه‌ نمی‌خواهم در وصف رسول الله‌، چیزی بگویم زیرا جایی که خداوند در قرآن پیامبرش را توصیف می‌کند، دیگر محلی برای وصف ناقص امثال بنده باقی نمی‌گذارد؛ به همین خاطر هیچ توصیفی بهتر از توصیف پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- از زبان خداوند نیست. خداوند در وصف پیامبرش می‌فرماید: انَّک لَعلَی خُلُقٍ عظیمٍ. ‌ای محمد تو قله‌ی کوه اخلاق را فتح نموده‌ای و در این رابطه کسی بر تو پیشی نگرفته است

شیخ سعدی در ستایش ایشان می‌گوید: 

ندانم کدامین سخن گویمت                    که والاتری از آنچه من گویمت

تو را عزّ لولاک تمکین بس است             ثنای تو طه و یاسین بس است

اقبال لاهوری نیز که یکی از مجذوبان عشق محمدی است، در وصف وی می‌گوید: 

می‌توانی منکر یزدان شدن                منکر از شأن نبی نتوان شدن

پایه و اساس دین بر دو چیز استوار است؛ «ولاء» و «براء» یعنی دوست داشتن خداوند و هرآنچه وی به دوست داشتن آن امر می‌کند و برائت جستن از شیطان و هر آنچه وی به دوست داشتن آن دستور می‌دهد. پیروی از پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- به ظاهر ادعای هر مسلمانی است و کمتر مسلمانی یافت می‌شود که در حالت عادی زندگی خویش به تبعیت از آن شخصیت وارسته افتخار نکند؛ اما برای اثبات پیروی واقعی از پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- ادعای زبانی کافی نیست؛ بلکه فرد مسلمان باید باور قلبی به نبوت پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- داشته باشد و عملاً در تمامی زوایای زندگی خویش این ادعا را به اثبات برساند. در این مقال برآنیم که گوشه‌هایی از عدم تبعیت واقعی از پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- را یادآور شویم. 

خداوند در قرآن کریم حب خویش را در گرو تبعیت از پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- قرار داده است و می‌فرماید: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏» یعنی: بگو: اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید، و خداوند آمرزنده‌ی مهربان است. 

این آیه بیانگر آن است که دوست داشتن آفریدگار هستی و نیز برخورداری از محبت و دوستی الهی بدون اتباع رسول ممکن نیست. 

ابوهریره از پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- روایت نموده که فرمود: «فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لاَ يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ وَالِدِهِ وَوَلَدِهِ» (بخاری) یعنی: قسم به کسی که جانم در دستان اوست، ایمان هیچ یک از شما کامل نمی‌گردد، مگر اینکه مرا از پدر و فرزندش بیشتر دوست بدارد. «حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ سُلَيْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِي ابْنُ وَهْبٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي حَيْوَةُ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو عَقِيلٍ زُهْرَةُ بْنُ مَعْبَدٍ، أَنَّهُ سَمِعَ جَدَّهُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ هِشَامٍ، قَالَ: كُنَّا مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ آخِذٌ بِيَدِ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ، فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَأَنْتَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِلَّا مِنْ نَفْسِي، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْكَ مِنْ نَفْسِكَ» فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: فَإِنَّهُ الآنَ، وَاللَّهِ، لَأَنْتَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ نَفْسِي، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «الآنَ يَا عُمَرُ» (رواه البخاري) روزی پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- دست عمر-رضي الله عنه- را گرفت. وی عرض کرد: ای رسول خدا، به غير ازخودم، شما را از هر چیز و هرکس بیشتر دوست دارم. پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- فرمود: ‌قسم به کسی که جانم در دستان اوست، ایمانت کامل نمی‌گردد، مگر اینکه مرا از خودت، بیشتر دوست بداری. عمر بن الخطاب -رضي الله عنه- گفت: سوگند به‌ خدا! اکنون تو را از خودم هم بیشتر دوست دارم. رسول‌الله-صلّي الله عليه وسلّم- ‌ فرمود: عمر! «حال ایمانت کامل شده است.» 

حدیث مذکور معیار بسیار دشواری برای سنجش میزان ایمان است و هر کس را نسزد که مصداق آن گردد؛ زیرا لازمه‌ی آن این است که محبت پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- را بر ما سوای الله ترجیح دهد. بر ماست که بر احوال خویش نظری افکنیم که آیا در تمامی موقعیت‌های زندگی خویش اینگونه بوده‌ایم یا اینکه اظهار محبتمان برای پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- ادعایی خشک و خالی بوده است؟ معمولاً انسان‌ها هنگامی که در موقعیت‌های ویژه قرار می‌گیرند به‌ویژه‌ هنگامی که احساساتشان تحریک می‌گردد، پرده از درون خویش بر می‌دارند و ما فی‌الضمیر خود را هویدا می‌سازند. این اوقات بهترین زمان برای سنجش و ارزیابی خودمان است. 

•اگر مسلمانی از طریق غیر مشروع به جمع‌آوری ثروت روی می‌آورد یا هنگام معامله با دیگران به غلّ و غش می‌پردازد، گرانفروشی و یا کم‌فروشی می‌کند، منفعت مادی خویش را بر دوستی و پیروی پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- برتری داده و لذا دوستدار پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- نیست. 

•اگر مسلمانی در مراسم عروسی‌اش اتباع پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- را از یاد می‌برد و با آوردن توجیهاتی از این قرار که در طول عمر بیش از یک بار ازدواج نمی‌کنم، مجالس لهو و لعب برپا می‌کند و زمینه‌ی گناهان دیگران را هم فراهم می‌آورد، هوا و هوس خویش را بر دوستی و پیروی پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- برتری داده و لذا دوستدار پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- نیست. 

•اگر مسلمانی در مراسم عزاداری به مدهای من درآوردی و امور غیرشرعی از جمله سیاه‌پوشی و... که مورد پسند رسول خدا نیستند، روی می‌آورد، آداب و رسوم غلط جاهلی را بر دوستی و پیروی پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- برتری داده و لذا دوستدار پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- نیست؛ زیرا پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- فرمود: «وَ من سنَ فی الاسلامِ سنةً سیئةً کانَ علیهِ وزرُ‌ها و وزرُ من عملَ بها من بعدِه من غیرِ أن ینقصَ من أوزارِهم شیءٌ». (رواهُ مسلم) یعنی:» اگر کسی سنت بدی را پایه‌گذاری کند برای او گناه آن عمل و عمل‌کنندگان به آن عمل تا روز قیامت است. 

•اگر مسلمانی نسبت به دیگر مسلمانان گمان بد دارد، روان خود را به دست وساوس شیطانی سپرده و وسوسه‌های شیطانی را بر دوستی و پیروی پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- برتری داده و لذا دوستدار پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- نیست. 

•اگر مسلمانی خود غیبت می‌کند و خود را مصداق این آیه‌ی قرآن می‌کند که: «أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ»، یا در جلسه‌ای حضور دارد که در آن به غیبت دیگران مشغولند، ولی وی با این توجیه که مرا به دیگران چه! و نیازی نیست خود را در مقابل دیگران قرار دهم، نه بدان‌ها تذکر می‌دهد و نه جلسه را ترک می‌کند، افکار عمومی را بر دوستی و پیروی پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- برتری داده و لذا دوستدار پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- نیست. 

•اگر مسلمانی به راحتی انواع تهمت را به برادران و خواهران مسلمانش می‌زند و آنان را به چیزی متهم می‌نماید که در وی نیست، گناهی بر‌تر از غیبت را مرتکب شده است و وساوس شیطانی را بر دوستی و پیروی پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- برتری داده و لذا دوستدار پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- نیست. 

•اگر مسلمانی که منتسب به قبیله و یا عشیره‌ای و یا پیرو یک جریان فکری خاصی است یا عضو جماعتی و یا پیرو مذهبی است و برخی از برنامه‌ی و یا دیدگاه‌های سران قبیله و یا رهبران آن جریان با قرآن و سنت همخوانی ندارد، ولی با وجود آن بر این دیدگاه‌ها اصرار می‌ورزد، تعصبات جاهلی را بر دوستی و پیروی پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- برتری داده و لذا دوستدار پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- نیست. 

•اگر مسلمانی به بهانه‌ی دفاع از حقوق ملی، مرزهای دین را در هم می‌شکند و ارزش‌های دینی پیامبر اسلام را لگد مال می‌کند تا شاید افکار عمومی جامعه را به نفع خود متمایل گرداند، دوستدار پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- نیست؛ زیرا دین ذاتاً نسبت به حقوق ملی انسان‌ها بی‌تفاوت نبوده و سیره‌ی پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- مشحون از علاقه و محبت وی به خاک و میهن و زادگاه بوده است؛ اما پیامبر -صلّي الله عليه وسلّم- هنگامی که مجبور شد از دین و میهنش یکی را به نفع دیگری‌‌ رها کند دست از خاک و میهن بر می‌دارد و به منظور حفظ دینش مکه را به قصد مدینه ترک می‌کند

بزرگمردان تاریخ کُرد معجونی زیبا از عشق و علاقه به ملیت و دیانت ساخته‌اند و رفع ستم دینی و ملی دغدغه‌ی اصلی آنان بوده است. بزرگانی چون: شیخ عبیدالله نهری، قاضی محمد، شیخ سعید نوورسی، شیخ سعید پیران و دعوتگرانی بزرگ چون ماموستا ناصر سبحانی و کاک احمد مفتی‌زاده که در شعری نیز به بیان این معجون بی‌نظیر می‌پردازد و می‌گوید: 

رۆڵه‌ی سوڵتان سه‌لاحه‌ددین نه‌خۆی گۆڵی که‌سان 

روکنی ئیمان خۆشه‌ویستی نیشتمانه بێگومان

«ای فرزند سلطان صلاح‌الدین ایوبی! فریب دیگران را نخوری، بدون شک محبّتِ میهن، رکن ایمان است.»

و در جایی دیگر می‌گوید: 

کورده! دین و نیشتمانه مایه‌ی به‌رزی ژینی تۆ 

 دوژمنی هه‌ردو کیانه دوژمنی بێ‌دینی تۆ

«ای کورد، دین و میهن مایه‌ی علوّ حیات تو اند، دشمن بی‌دینت، دشمن هر دوی آن دو است. »

درگذشت یکی از پیشکسوتان جماعت در پاوه‌

$
0
0

«نیازی خوردستان» از اعضای قدیمی جماعت دعوت و اصلاح ایران در پاوه‌، به‌ سرای باقی شتافت. 

به‌ گزارش خبرنگار پایگاه‌ اطلاع‌رسانی اصلاح، کاک «نیازی خوردستان» ۵۳ ساله‌، سپیده‌دم روز پنجشنبه ۱۵ اسفندماه‌ که به همراه یکی از دوستانش جهت کوهنوردی به کوهستان‌های اطراف پاوه رفته بود، متاسفانه بر اثر سقوط از بالای کوه، به علّت شدّت جراحت جان خود را از دست داد و به سرای باقی شتافت. 

وی از پیشکسوتان جماعت در منطقه‌ بود و زندگی باعزّت و مؤمنانه‌ای را سپری کرد. عصر روز پنجشنبه، با حضور دوستان و آشنایان، جنازه‌ی وی در آرامگاه هولی به خاک سپرده شد. «مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّـهَ عَلَیْهِ ۖ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»؛ در میان مؤمنان مردانی هستند که با خدا راست بوده‌اند در پیمانی که با او بسته‌اند. برخی پیمان خود را بسر برده‌اند و برخی نیز در انتظارند (تا کی توفیق رفیق می‌گردد و جان را به جان‌آفرین تسلیم خواهند کرد). آنان هیچگونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود نداده‌اند.

پایگاه‌ اطلاع‌رسانی اصلاح، درگذشت این یار دیرین جماعت دعوت و اصلاح را به‌ بازماندگان، به‌ویژه‌ خانواده‌ی محترم ایشان و همه‌ی برادران و خواهران عضو جماعت در منطقه‌ی پاوه‌ و اورامانات تسلیت عرض نموده‌ و از خداوند ذوالجلال برای روح آن مرحوم، غفران الهی، رضوان سرمدی و علوّ درجات در فردوس اعلی را خواستار است.

شیخ قرضاوی: اسلام راستین را بی‌کم و کاست می‌خواهیم

$
0
0
دکتر یوسف قرضاوی
ترجمه: 
حمید محمودپور - مهاباد

علامه دکتر یوسف قرضاوی، بر اهمیت پایبندی و دعوت به اسلام راستین و بی‌کم و کاست، و تشویق به تلاش در دعوت مردم کشورهای غیر اسلامی، و یادگیری زبان‌های بیگانه برای رساندن دین خدای سبحان و متعال به جهانیان تأکید نمود. 

روز یکشنبه، رئیس اتحادیه‌ی جهانی علمای اسلامی در سخنرانی پایان گردهمایی در همایش شاگردان قرضاوی، اظهار داشت: ما نمی‌خواهیم به اسلام چیزی بیفزایم یا از آن کم کنیم. وی از مردمانی که از اسلام می‌کاهند و عقیده بدون شریعت و دین بدون دنیا و دعوت بدون دولت و صلح بدون جهاد و ازدواج بدون طلاق را می‌خواهند انتقاد کرد. 

همچنین از دسته‌ای دیگر از مسلمانان رخنه گرفت که با بدعت‌ها می‌خواهند به اسلام بیفزایند؛ بدعت‌هایی که پیامبر (ص) در باره‌ی آن فرمود: «هر چیز نو ظهوری بدعت است و هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در آتش جهنم است». 

شیخ قرضاوی بر اهمیت اخذ اسلام بی‌کم و کاست، آنگونه که خدای عزّ و جلّ مقرر فرموده است و تشویق شاگردانش به پایبند بودن به اسلام راستین و خوب فهمیدن آن و تعلیم اسلام حقیقی به امت، تاکید کرد. وی متذکر شد که باید فهم اسلام با ایمان به آن و اجرا و عمل و دعوت به اسلام همراه باشد. 

امانت اسلام

شیخ قرضاوی گفت: هر مسلمانی به اندازه‌ی توانایی خویش، مایل به دعوت به دینی است که به آن ایمان دارد تا به فرموده‌ی خدای متعال عمل کند: «باید از میان شما امتی باشند که به کار نیک دعوت کنند و. به کار نیک دستور دهند و از کار زشت بازدارند و تنها آنانند که رستگارند»، او آرزو کرد که همه‌ی امت اسلامی در امر به معروف و نهی از منکر تلاش کنند. 

وی یادآور شد که هر کسی که از پیامبر خدا پیروی و اطاعت می‌کند باید با بینش و آگاهی و هدایت به سوی خدا دعوت نماید. او شاگردانش را به تقویت برادری به خاطر اسلام نصیحت کرد و اظهار داشت که آنان باید احساس کنند که آن‌ها برادرانی هستند که به یک رسالت و وظیفه مشغولند و آنان را تشویق نمود که ارتباط و پیوند میان خود را از راه نامه‌های پستی یا تماس‌های تلفنی؛ به یک صفت همیشگی تبدیل کنند. 

استاد قرضاوی شاگردانش را به تلاش برای ابلاغ اسلام به غیر مسلمانان تشویق نمود و اشاره کرد به اینکه جمعیت جهان به ۸ میلیارد نفر نزدیک شده است و اکثر آنان از اسلام چیزی نمی‌دانند و برخی از آن‌ها چیزهایی در باره‌ی اسلام شنیده‌اند که حقیقت ندارد و باید آن را تصحیح کرد. 

اسلام جهانی است

قرضاوی تاکید کرد که اسلام دعوتی جهانی است. وی اشاره نمود که در قرآن ده آیه وجود دارد که بر جهانی بودن اسلام تاکید می‌کند، از جمله‌ی آن‌ها، این فرموده‌ی خداوند متعال است که می‌فرماید: «ذکری للعالمین» (یادآوری برای جهانیان است) و یا می‌فرماید: «لیکون للعالمین نذیراً» (تا برای جهانیان بیم دهنده باشد) و خدای سبحان در جایی دیگر می‌فرماید: «وما أرسلناک إلا رحمة للعالمین» (تو را جز رحمت برای جهانیان نفرستادیم). 

پروردگار جهانیان اعلام فرمود که اسلام برای تمام بشر، رحمت است و شایسته نیست که هیچ-کس از آن محروم شود. وی تلاش مسیحیان را برای نشر پیام انجیل در جهان به صد‌ها زبان و لهجه، با غفلت مسلمانان از نشر قرآن مقایسه نمود و اظهار داشت: تا کنون مسلمانان نتوانسته‌اند که قرآن را به صورت علمی و جهانی و شامل معانی و مفاهیم قابل اعتماد به زبان انگلیسی؛ رایج‌ترین زبان جهان منشر کنند. 

وی از خدا خواست که اسلام، دعوتگرانی داشته باشد که در تمام زبان‌های جهان از مهارت برخوردار باشندو تاکید کرد که جایز نیست که با زبانی در دنیا صحبت شود؛ اما دعوتگرانی یافت نشوند که نتوانند با آن زبان حرف بزنند و اصول و ارکان اسلام را برایشان ترجمه نمایند. 

شیخ قرضاوی اظهار داشت: درست نیست که همچنان از اسلام حرف بزنیم و به زبان عربی به سوی اسلام دعوت کنیم در حالی که اکثر مردم جهان عربی نمی‌دانند. وی تاسف خویش را از این ابراز داشت که صد‌ها مسلمان، دعوت به شهادت در راه خدا را از سوی برخی از رهبران می‌پذیرند؛ در حالی که مسلمانان اندکی یافت می‌شوند که آموختن زبان‌های جهان را به خاطر دعوت به دین خدا و رساندن پیام اسلام به مردم جهان به زبان‌هایی که با آن حرف می‌زنند، بپذیرند. 

وی اظهار داشت: اگر ده نفر را برای شهادت در راه خدا دعوت کنیم، صد نفر خواهند آمد و اگر ده نفر را برای تخصص در زبان‌های بیگانه دعوت کنیم؛ تا در کشوری غیر کشور خویش تبلیغ نمایند هیچ‌کس را نخواهیم یافت. دکتر قرضاوی خواهان بسیج عده‌ای از مسلمانان برای یادگیری زبان‌های جهان برای نشر اسلام به زبان‌های خارجی شد. 

اسلام دینی جامع و محمد (ص) خاتم پیامبران

قرضاوی تاکید کرد که اسلام دینی بزرگ است که خدای عزّ و جلّ، ادیان را به آن ختم نموده است و رسالت‌های پیامبران گذشته را در یک کتاب یعنی قرآن و خصلت‌ها و اخلاق پسندیده‌ی پیامبران و شخصیت‌هایشان را در شخصیت محمد (ص) جمع کرده است. 

وی اشاره نمود که خدای عزّ و جلّ همه‌ی آنچه در کتاب‌های آسمانی گذشته نازل فرموده بود در قرآن کریم جمع نموده است و هرآنچه در شخصیت همه‌ی پیامبران به صورت پراکنده وجود داشت، یکجا در شخصیت محمد (ص) گرد آورده است. 

شیخ قرضاوی یادآور شد که اسلام دین جمیع پیامبران است و خدای عزّ و جلّ همه‌ی آنان را برای یک دین – که‌‌ همان اسلام است – مبعوث کرد. وی به این فرموده‌ی خدای عزّ و جلّ استشهاد نمود که می‌فرماید: «إنَّ الدّینَ عِندَ اللهِ الإسلامُ» و اظهار داشت: مطابق گفته‌ی أم المؤمنین عائشه (رض) قرآن اخلاق پیامبر بود و این کتاب آسمانی همه‌ی اخلاق پسندیده‌ی پیامبران را جمع نموده و همه‌ی کردارهای نیک پیامبران را بیان فرموده است. 

شیخ قرضاوی شاگردان خویش را به پایبندی به اسلام و متحد کردن امت با پذیرش اسلام و تربیت فرزندان مسلمانان بر اساس فضائل دین دعوت نمود و از آنان خواست که به فهم اسلام دعوت کنند و گفت که بیشتر مسلمانان، اسلام را آنگونه که شایسته است نفهمیده‌اند و گمان می‌کنند که دین تنها عبادات است، حتی گاهی عباداتشان را هم خوب نمی‌دانند. وی بر اهمیت دعوت به اسلام صحیح و خوب فهمیدن شعائر دینی و ادای آن‌ها، آنگونه که خدا دوست دارد، تاکید نمود. 

استاد قرضاوی به شاگردانش گفت: ما از شما می‌خواهیم که عبادت‌های امت و معاملات و عقائدشان را اصلاح نمایند تا اسلام راستین را‌‌ همان طور که محمد (ص) آورده است، اجرا کنند. قرضاوی در ادامه اظهار داشت: بسیاری از مسلمانان تا به حال در خرافات زندگی می‌کنند و به افسانه‌های پیشنیان باور دارند. 

روزهای خوش

شیخ قرضاوی دوره‌ی برگزاری همایش را به روزهایی خوش و سراسر علمی و عملی و تحقیقاتی و فهم و برادری به خاطر اسلام و اعلای دین خدا و یاری شریعتش و قدرت بخشی و تقویت دین خدا در زمین توصیف نمود. 

وی گفت: ما در این روز‌ها با خدا هستیم و کتاب و سنت و سیره‌ی پیامبرش (ص) را مطالعه و بررسی می‌کنیم. ایشان همه‌ی شرکت کنندگان در همایش را از دوستان خدای عزّ و جلّ و یاران رسول الله (ص) – که به او ایمان آور‌دند و او را تایید و یاری کردندو از نوری که با آمدنش نازل شد، پیروی نمودند- به شمار آوردند. 

استاد قرضاوی از شرکت کنندگان در همایش به خاطر حضورشان و تحمل سختی سفر از مسافت-های طولانی تشکر نمود. 

شیخ قرضاوی اظهار داشت: بر ما حرام است که ببینیم انسان‌ها با یکدیگر می‌جنگند و علیه هم کار می‌کنند و همدیگر را نه به خاطر نیکی و تقوا بلکه برای گناه و دشمنی یکدیگر یاری می‌کنند. ایشان با ابراز غم و اندوه از توطئه‌های حیله‌گران و کمین دشمنان برای از بین بردن دستاوردهای انقلاب‌های کشورهای عربی یاد کرد و قسم خورد که انقلابیون، خواهان دنیا و قدرت نیستند؛ بلکه تنها در فکر یاری اسلام و اقامه‌ی حق و عدالت و کمک به مستضعفان و مظلومان هستند. وی دعا کرد که خدای متعال مستضعفان را در زمین یاری کند و حقشان را به آنان بازگرداند و ستمگران را با قدرت شکست ناپذیر خود عذاب دهد. 

تشکر از «قطر» 

علامه دکتر قرضاوی اظهار داشت که او حامی قطر است؛ زیرا حق را یاری می‌کند و وظیفه‌ی خود را انجام می‌دهد؛ هرچند در معرض فشار قرار دارد. 

وی از مولای متعال خواست که قطر را نیرومند و قوی گرداند و از آن حفاظت کند و به شیخ تمیم بن حمد آل ثانی و پدرش شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی و حکومت قطر و همه‌ی کسانی که به نفع مسلمانان و ملت‌ها عمل می‌کنند کاملا پاداش خیر دهد و از خداوند خواست که آنان را حفظ نماید و علیه دشمنان خدا و دولتمردان قطر یاری کند و از خدای عزّ و جلّ خواست که گمراهان را هدایت کند و ستمگران را به عدالت و حق برگرداند و اگر برنگردند و دین خدا را نپذیرند آنان را با قدرت شکست ناپذیرش نابود گرداند. 

این همایش در طول ۵ روز، ۴۰ تحقیق و دستور کار را پیرامون «منهج دعوت امام قرضاوی» با مشارکت محققان و دانشگاهیان نخبه از دولت‌های عربی و اسلامی و خارجی، مورد بحث و بررسی قرار داد.


پدیده‌ی جدید فوتبال ایران از فنلاند

$
0
0

کیان معروفیان ۱۰ ساله سردشتی تبار متولد فنلاند پدیده‌ی جدید فوتبال ایران از فنلاند است.


کیان معروفیان ۱۰ ساله متولد فنلاند است. پدر و مادر او ایرانی هستند. کیان در شهر سالو واقع در جنوب فنلاند زندگی می‌کند و در کلاس سوم ابتدایی مشغول به تحصیل است. مربّی کیان، پدر اوست که خودش هم فوتبالیست بوده و مدتی را نیز در لیگ ۲ فنلاند بازی کرده است. کیان از حدود یک سال پیش فوتبال خود را به صورت حرفه‌ای در تیم (WILPAS) شروع کرده. او عاشق بارسلونا و مسی است و همیشه سعی کرده مسی را الگوی خود قرار دهد و آرزویش بازی در تیم بارسلونا است. تکنیک فوق‌العاده و شباهت ریتمینگ او در استارت‌ها با مسی باعث شده، کیان در فضای مجازی به کیان ایران معروف شود، کیان، فوتبال ایران را به صورت جدی دنبال می‌کند و به تیم پرسپولیس، تراکتور و فولاد علاقه خاصی دارد. از بازیکنان ایرانی به بازی علی کریمی و پیام صادقیان، کریم انصاری‌فرد، بختیار رحمانی علاقمند و عاشق دایی بوده و همیشه گل‌های دایی را مرور می‌کند.


کیان به تیم ملی هم فکر می‌کند و می‌گوید: ‹دوست دارم روزی با گل‌هایم در تیم ملی ایران، هموطنانم را خوشحال کنم و موجب افتخار هموطنانم باشم.

واکاوی انگیزه‌های دشمنی با اندیشه و جنبش اخوان

$
0
0
خالد حسن
ترجمه: 
رسول رسولی‌کیا - مهاباد

هدف دیکته و طراحی شده از بالا بالا‌ها، یک چیز است و آن عبارت از پایان دادن به تأثیر اجتماعی جریانات اسلامگرا که وجود «دولت عمیق» را تهدید می‌کند. مواضع رسمی غربی‌ها و بیشتر دولت‌های عربی در پاسداری از چارت و چارچوبی است که به عنوان پس‌مانده‌ی استعمار محسوب می‌شود، و هرگونه آسیب رساندن و یا تهدید آن یادگار و ارمغان استعمار در جهان اسلام خط قرمزی است که با شدت هر چه تمام با آن مبارزه و مقابله خواهد شد. 

هدف‌ها قبل از کودتای مصر، از برخی پایتخت‌های کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس و ابرتوطئه‌گرانی از آن دیار، تحرک‌ها و تحریک‌هایی مبنی بر پاک نمودن جنبش اخوان از نقشه‌ی سیاسی و اجتماعی منطقه به چشم می‌خورد. 

چرا که اخوان در نظر دارد پس‌مانده‌های ننگین استعمارگران و مزدوران آن، در بلاد عربی و اسلامی را بر چیده و بر خرابه‌های آن حکومتی نوین و مستقل بنیان نهد، و این پروژه‌ی اخوان با قبضه‌ی قدرت و به برده گرفتن مردم و خودکامگی رهبران، کشورهای مذکور تضاد داشته و در واقع به معنای اعلان جنگی همه‌جانبه بر اندیشه، تحکم و سیطره بر مردم و منطقه است. 

آنچه در مصر در حال انجام است، تافته‌ای جدا بافته از آنچه در سطح جهانی و به منظور جلوگیری از فرو پاشی رژیم‌های خودکامه شکل می‌گیرد، نیست. 

رئیس جمهور روسیه، پوتین، یکی از طراحان، براندازی اخوان در مصر بوده و نسبت به آن سفارش‌های ویژه و کارسازی ارائه نموده بود، شاهزاده‌ی عربستانی، بندر بن سلطان نیز از تمام نفوذش بهره گرفت تا به کودتای نظامی مصر سرعت بخشد، کشور امارات (ابوظبی) به تهیه‌ی مقدمات و حمایت مالی آن پرداخت، رژیم صهیونیستی معمار و مدافع اصلی طرح مذکور بود، وزارت دفاع امریکا، «پنتاگون» کودتا علیه مرسی را ناپسند ندانسته وکاخ سفید هم مادام که مصر در قبضه‌ی ژنرال‌های وفادار است، چندان برای تحولات مصر افسوس نمی‌خورد. 

کودتا و پاکسازی اخوان را می‌توان به عنوان مهم‌ترین طرح مشترک صهیونیست‌ها، خلیجی‌ها و روسیه در عصر انقلاب‌ها به شمار آورد؛ آنان دولت اخوان در مصر را بر چیدند تا بدینگونه منبع اصلی انقلاب‌های موسوم به بهار عربی را بخشکانند و کشنده‌ترین ضربه را بر تأثیرگذاران اصلی این عرصه وارد کنند؛ به نظر آنان «نابودی اخوان» به معنای خاموش نمودن یکی از بزرگ‌ترین آتشفشان‌های فعالی است که «محور اسرائیل» آن را به ضرر منافع خود دانسته و مضر می‌داند. 

هیچ خبری به اندازه‌ی «فروپاشی مرسی در مصر» برای اسرائیل خوشحال کننده و خوشایند نبوده، هرچند مدت‌ها قبل، از شکل‌گیری کودتا و جزئیات آن اطلاع کافی و وافی داشت و خود برای آن برنامه‌ریزی نموده واز آن حمایت نموده است. 

از دیدگاه آنان طرح «نابودی اخوان» باعث خواهد شد بیشتر ضرر‌ها و هزینه‌هایی که اسرائیل در سالهای اخیر متحمل شده است، به بهترین شیوه جبران شود. 

طرح مذکور بسیار واضح وآشکار بوده و کوچک‌ترین ابهامی در آن به چشم نمی‌خورد؛ برای خاموش کردن انقلاب‌های عربی، باید در مرحله‌ی اول اخوان در مصر و سپس حماس در فلسطین را از سر راه برداشت و در مرحله‌ی سوم باید از شر بزرگ‌ترین و جدی‌ترین حمایت کننده آن انقلاب‌ها و مرکز و الهام‌بخش سیاسی و اقتصادی  خیزش اسلامی همانا اردوغان و حزب عدالت و توسعه در ترکیه خلاص شد. 

عصاره‌ی طرح عبارت از واژگونی همه‌ی تحریک کنندگان انقلابیون راستین و تهدید کنندگان حکومت‌های خودکامه و ارمغان‌های نا‌میمون استعمار، و خشکانیدن ایده‌هایی همچون اخوان که با تکیه بر آرای مردم و پیروزی در انتخابات، درصدد تنگ نمودن عرصه بر حاکمان استعمارزده در منطقه هستند.

البته آنان بر این باورند که پروژه‌ی «نابودی اخوان» قابلیت اجرایی ندارد مگر زمانی که برای همیشه به رهبری سیاسی اردوغان پایان داد؛ چرا که او رأس المسأله‌ای است که همه‌ی تهدید‌ها و تحریک‌ها در منطقه از جانب او رهبری و مدیریت می‌شود و این نکته چیزی است که بیشتر کودتاگران و طراحان کودتا در اظهاراتشان با صراحت یا اشاره بدان اذعان کرده‌اند. 

ناگفته پیداست که منظور از اردوغان جهان بینی و نگرش اوست نه جزئیات سیاست او در ترکیه و نحوه‌ی زمامداریش، سنگ‌اندازی‌های «فتح الله گو لن» و اختلافش با اردوغان نیز به افکار و ایده‌های اردوغان مربوط می‌شود نه جزئیات تجربه‌ی حکمرانی عدالت و توسعه در ترکیه. 

هدف نهایی از طی این مراحل سه گانه، حذف اسلام از زندگی انسان‌ها و جامعه است، در واقع هدف این است که دیگر، اسلام در زندگی و آینده‌ی ملت‌ها دخالتی نکرده و تأثیر نگذارد که اصل و مرکز خطر به این بخش بر می‌گردد. 

این طراحان صهیو خلیجی روسی از اسلامی که اخوان منادی آن است به شدت می‌هراسند و در واقع آنان خواستار اسلامی هستند که تأثیر آن در زندگی مردم محدود باشد؛ اما آن اسلام که با «عقب‌ماندگی و دنباله‌روی» ملت‌ها مبارزه کرده و مردم را به استقلال و انتخاب فرا می‌خواند، اسلامی است که باید با آن جنگید وعلیه آن در جای جای جهان لشکر کشید. 

نگرش اردوغان و حزب عدالت و توسعه، برای طراحان «نابودی اخوان» بسیار آزار دهنده است، چرا که او منادی اسلامی است، که بارز‌ترین ویژگی آن آزادی ملت‌هاست.

اردوغان منادی اسلامی است که مردم در کشورهای اسلامی را به نهضت اقتصادی و آزادسازی تصمیم سیاسی و سیادی از هرگونه دیکته و دنباله‌روی داخلی و خارجی فرا می‌خواند. 

اردوغان خواستار اجرای پروسه‌ی دموکراسی در منطقه بدون کم و کاست بوده و از همه‌ی احزاب و گروه‌های اسلامی و غیر اسلامی می‌خواهد در این چارچوب به رقابت بپردازند و مشروعیت را باید از این کانال حاصل نمود نه از چیز‌ها و کانال‌های دیگر. 

اردوغان دارای پروژه‌های است که به تقویت شرق بزرگ اسلامی و شکستن طلسم دنباله‌روی و خودکامگی حاکمان در منطقه انجامیده و.. 

تصورها، نگرش‌ها و پروژه‌های اردوغان خواب را از دیدگان همه‌ی غربی‌ها و مزدوران خلیج‌نشین آنان ربوده است، چه می‌شد و چه هلهله‌ای در منطقه و جهان بوجود می‌آمد، اگر می‌گذاشتند اخوانی‌های مصری و محمد مرسی در این بخش به یاری اردوغان می‌شتافتند و اشغالگران سیاسی واقتصادی را از کشورشان بیرون می‌راندند. این‌‌ همان نگرانی است که به منظور دفع آن به کودتا چنگ آلودند.

شورای حقوق بشر سازمان ملل، سرکوب مصریان در راهپیمائی‌‌ها را محکوم کردند

$
0
0

امروز نمایندگان 27 کشور عضو شورای حقوق بشر، وابسته به سازمان بین الملل، بیانیه‌‌ی مشترکی در محکومیت سرکوب مصریان در راهپیمائی‌‌ها از سوی نیروهای دولتی منتشر نمودند.

به‌ گزارش اصلاحوب به‌ نقل از سایت الجزیرة مباشر مصر، این بیانیه در حاشیه‌‌ی گردهمایی‌‌های شورا از نیروهای امنیتی مصر خواست که از سرکوب تظاهرات کنندگان دست بکشد و به عهدنامه‌‌های حقوق بشر احترام بگذارد و تأکید کرد که رفتارهای رژیم حاکم بر مصر تحت نظارت جهان است. این بیانیه از سوی ایالات متحده‌‌ی آمریکا، بریتانیا، فرانسه، آلمان، سویس، اتریش، بلژیک، چک، دانمارک، ستونی، فنلاند، ایسلند، ایرلند، ایرلند شمالی، ژاپن، لتونی، لیتوانی، لوکزامبورگ، نروژ،هلند، لهستان، سوئد و ترکیه به امضا رسید.

از ربیع تا معراج

$
0
0
مجید ویسی – ثلاث باباجانی

هنگامی‌که آدمی با کمی دقت به خلوتگاه دنیای تفکراتش روی می‌آورد، حکیم بودن خداوند را در همه‌ی امور مشاهده می‌کند و بهتر مفهوم و معنی آیاتی مانند: «اللّهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ» را می‌فهمد. ربیع‌الاول ماهی است که نوید بهار اندر بهار را با خود می‌آورد، بهار انسانیت و بهار طبیعت؛ بهاری که با تولد محمد-صلی‌الله‌علیه‌وسلم- برای انسانیت آمد؛ هزاران بار جلوه‌اش زیبا‌تر از بهاری است که فصل‌ها را به طبیعت ارزانی می‌دارد.

بهار انسانیت توانست یخ‌های قطبی ذهن و بینش انسان‌ها را در زمانی بسیار کوتاه ذوب گرداند؛ چون خود سرشار از سؤالاتی بود از این قبیل که: محمد-صلی‌الله‌علیه‌وسلم- چگونه محمد شد؟ راز بزرگی او در چیست؟ ایشان چه هنری از خود به نمایش گذاشتند تا در جایگاهی قرار گیرند که رب‌العرش بفرماید: «فأنَّک بِأعیُنِنا * انَّک لَعَلی خُلُقٍ عظیم»؟ آن بزرگوار که مقام بندگی و عبودیت را به اوج رسانید، چه طریق‌هایی را پیمود که خداوند عزوجل به دوستداران خویش توصیه می‌فرماید راه معراج را با پا گذاشتن در جا پای ایشان بپیمایند: «إن کُنتُم تُحبُِّونَ الله فأتَّبعونی یُحبِبکُم الله. 

سخن گفتن در مورد شخصیت ایشان بسیار مشکل است؛ از یک جهت گوینده‌ی آن خود مصداق قول شاعر است: 

تو که نداری از محمد رنگ و بو              با درود خود میالا نام او

و از جهات دیگر او کسی است که آن‌قدر انسانیت را در گنجینه وجودش به نمایش می‌گذارد، که شیطان همراهش تسلیم می‌شود؛ کوه احد از شرم حضورش به لرزه می‌افتد؛ شاخ خرما از فراقش می‌گرید و سنگ معابرش به او سلام می‌کنند و بر رسول بودنش گواهی می‌دهند. این باغبانِ باغِ انسانیت با کدامین ظرافت‌ها توانست تمام گل‌های باغ زندگانی خویش را بدون پژمردگی پرورش دهد؟ و زمستان، هیچ‌وقت نتوانست در بستان ایشان خیمه زند؟ ام‌المؤمنین‌ عایشه-رضی‌الله‌عنها- چه خوب وی را توصیف می‌نماید: کانَ خُلُقُه القرآن. 

برای یافتن پاسخ سؤالات فوق راهی بهتر از مراجعه به قرآن وجود ندارد. قرآنی که اعجاز آن تنها در بلاغت و فصاحت و ایجاز نیست؛ بلکه یکی از ابعاد اعجاز آن این است که، هر کس که با آن زندگی کند مانند خودش ماندگار می‌شود، خورشیدی می‌گردد که غروبی برای طلوعش وجود ندارد. 

در این چکیده، رهسپار یکی از قطعه‌های وصف‌نشدنی قرآن می‌شویم، تا در حد توان سخنانی به محضر مبارک بزرگواران تقدیم کنیم. به قول مولانا: 

آب دریا را گر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید

در سوره نجم خداوند گوشه‌ای از عظمت آن بزرگوار را عرضه می‌دارد، که وی برای اتمام مکارم اخلاقش به اصلاح سه عنصر مهم در وجود خود پرداخت: 

الف: وَ مَا ینطقُ عنِ الهَوی: اولین کار آن حضرت در راستای به‌ثمر نشاندن باغ وجودش اصلاح زبان بود. آن حضرت-صلی‌الله‌علیه‌وسلم- وقتی‌که با معاذ‌بن‌جبل بیرون می‌رود، معاذ از وی می‌خواهد در فرمایشی سیر خوشبختی‌ای را برایش ترسیم کند که با عمل کردن به آن، اقامتگاهش بهشت جاویدان گردد. پیامبر-صلی‌الله‌علیه‌وسلم- هم بعد از بیان نمودن اصول و فروع دین به معاذ می‌فرماید: ألا اُخبرکم بِرأسِ الامُور؟ و معاذ می‌گوید: نعم یا‌ رسول‌الله. پیامبر زبان مبارکش را بیرون می‌کشد و می‌فرماید: کفَ علیکَ هَذَا؛ هنگامی‌که معاذ دچار شگفتی می‌شود و می‌گوید مگر زبان در تغییر سرنوشت انسان نقش دارد، ایشان می‌فرماید: ثَکِلَتک أُمُّک؛ مادرت به حالت بگرید، مگر غیر از زبان چیزی آدمی را سعید و یا شقی می‌سازد؟ در سایه مکتب ایشان بود که شاگردانش اهمیت این امر را دریافته بودند و در عمل کردن آن همتشان را به کار‌انداختند. اینک چند نمونه تقدیم می‌گردد: 

- روزی خلیفه دوم حضرت عمربن‌خطاب-رضی‌الله‌عنه- به دیدار حضرت ابوبکر-رضی‌الله‌عنه- می‌رود، ایشان را می‌بیند که زبانش را بیرون آورده‌است و آن را می‌کِشد. عمر گفت: این چه کاری است؟ خدا تو را بیامرزد. فرمود: همین زبان است که مرا به جاهای مختلف می‌کشاند. و در جای دیگر حضرت ابوبکر می‌فرماید: تمام بلایای مردم در گرو زبان است. 

- حضرت عمر-رضی‌الله‌عنه- می‌فرماید: در انسان نُه خصلت نیکو و یک خصلت بد وجود دارد که آن خصلت بد بر خصلت‌های نیکو غالب گردد؛ پس همواره مواظب لغزش زبان خود باشید. 

تأثیر زبان بر روی اعمال چون تأثیر گیاه صبر بر روی عسل است؛ چون آن را در عسل بریزند فاسدش کند. به‌همین سبب است که عبدالقادر گیلانی به فرزندش می‌گوید که: روزنه‌های تأثیر زبان را بر روی اعمالش خوب کنترل کند و به وی می‌گوید: عزیزم! اگر هر روز نه یک‌بار بلکه صدهزار بار لا‌اله‌الا‌الله بگویی اما اهل دروغ باشی، هیچ عقیده صحیحی نداری و هیچ خیری برای تو در بر ندارد. و با توجه به همین تأثیرگذاری است که علمای تربیت اسلامی می‌گویند: اصلاح زبان ۹۰درصد کار تربیت را دربر می‌گیرد. 

ب: مَا زاغَ البصرُ و ما طَغی: هنرمندی حضرت‌رسول-صلی‌الله‌علیه‌وسلم- تنها در گناه نکردن با چشمان خود نبود؛ بلکه اوج هنر ایشان در این بود که نمی‌گذاشت دیگران هم از طریق ایشان وارد عرصه گناه گردند. هنگامی که ایشان در تاریکی بعد از مغرب با همسرش حفصه در حال گفتگو است، چند صحابی آنان را می‌بینند. آن‌ها را صدا می‌زند و می‌فرماید: این همسرم حفصه است؛ تا حافظه‌شان جولان‌گاه ظنیات نشود. 

نگاه به نامحرم که از سوی پیامبر‌اکرم-صلی‌الله‌علیه‌وسلم- به تیری زهرآگین تشبیه شده‌است، خطرناک‌تر از هر اسلحه‌ای عمل می‌کند و تنها اسلحه‌ای است که در میدان شکار، صیاد را قبل از شکار بر زمین گناه می‌غلتاند. به‌خاطر همین اثر سوزناک است که هنگام وارد شدن صحابی نابینا عبدالله‌بن‌ام‌مکتوم به منزل عایشه به همسرش می‌فرماید: چرا تکان نمی‌خوری؟ حضرت عایشه می‌گوید: جانم به فدایت! او نابینا است! در جواب فرمود: تو که نابینا نیستی! به قول باباطاهر: 

بسازم خنجری نیشش ز پولاد             زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

ج: ما کَذَبَ الفُوأدُ مَا رأی: اصلاح قلب‌‌ همان نظرگاه خداوندی است که پیامبر در مورد اهمیت آن فرمود: «إِنَّ الله لایَنْظُرُ إِلى أَجْسامِکْم، وَ لا إِلى صُوَرِکُم، وَلَکِنْ یَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِکُمْ» از آنجا که هرچه وسعت سرزمینی بیشتر باشد، رنج سلطانش جهت محافظت از آن سخت‌تر خواهد بود؛ اینجایگاه تنها یک تکه گوشت نیست. اینجا سرزمینی است که برای اقشار عالم با تمام رذایل و فضایلشان جا هست و آنچه که ما از بزرگان دینمان دریافته‌ایم، این است که مرحله تخلیه آن بر مرحله تحلیه‌اش مقدم و بغرنج‌تر است. اگر دشمنانی که در آن، لانه خوش می‌کنند، با اقدامات زیرکانه خارج نگردند و بیماری ایجاد شده توسط آنان قبل از مزمن شدن درمان نگردد، در دوره بحران بیماری هزینه‌ی درمانش کف‌گیر را به ته دیگ خواهد رساند. مختصراً به چند بیماری بدخیم سرطان ایمانی قلب اشاره می‌گردد: 

۱- کینه: امکان ندارد انسانی بتواند بزرگ شود و به جرگه معراجیان درآید و چون ماه منور در آسمان عبودیت بدرخشد، مگر اینکه پیامبرگونه بتواند جفای ناجوانمردانه اطرافیانش را با دعای اللهمَّ! إغفر لهم انهم قومٌ لا‌یفقهون، جواب دهد و با به عیادت رفتن، آنانی که خاک را بر شانه پاکش ریخته‌اند عرق پشیمانی را بر پیشانیشان جاری سازد. سیره دل‌نشین پیامبر-صلی‌الله‌علیه‌وسلم- بود که درس گذشت را به ابوالاعلی مودودی داد تا توانست صحنه زیبای ذیل را خلق کند: روزی شخصی زنگ خانه ایشان را به صدا در می‌آورد. چون از بالای خانه و از پنجره اتاق می‌نگرد، سراسیمه و عجله‌کنان پایین می‌دود و او را در آغوش می‌گیرد و سر و رویش را می‌بوسد. او را همراه خود به داخل خانه دعوت می‌کند، پذیرایی بی‌نظیری از وی به عمل می‌آورد و درخواستش را به نحو احسن جواب می‌دهد. بعد از بدرقه‌اش دخترش از او می‌پرسد: پدرجان ایشان کیست و در حق شما چه نیکی کرده‌اند که این‌قدر، قدر دیدند؟ در جواب فرمود: وی رئیس دادگستری وقت پاکستان بود. زمانی که من در زندان بودم سه بار حکم اعدام من را به رئیس‌جمهور داد تا اعدامم کنند اما من آموخته‌ام: إدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ. 

۲- بخل: این شجره خبیثه در سرزمین قلب برای مکیدن عصاره ایمان ریشه‌های تنومندی دارد. اما متأسفانه مردم در شناختن ریشه‌های آن اهمال بیش از حدی از خود نشان می‌دهند و تنها بر روی بخل از نوع مالی مانور می‌دهند. در این صحنه هم اکثراً نتیجه به نفع حریف تمام می‌شود. زمانی که آدمی به تماشای هنرنمایی پیامبر در زمین سخاوت می‌نشینند، عرق ندامت بر رخسارش می‌چکد. آن وقت که همراه ام‌المومنین عایشه است و گوشت بزغاله سربریده‌اش را بین فقرا تقسیم می‌کند، عایشه-رضی‌الله‌عنها- می‌گوید: یا‌رسول‌الله! فقط این برای خودمان مانده‌است؟ (اشاره به داخل دستانش می‌کند) پیامبر-صلی‌الله‌علیه‌وسلم- در جواب می‌فرماید: تنها آنی که در دستان توست برایمان نمی‌ماند. لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ؛ براستی‌که: کان خُلُقُهُ القرآن. 

آن زمانی که سرمای خشن مدینه بدن لطیفش را می‌آزارد و زنی برای کاستن رنجش به وی جامه‌ای نخی هدیه می‌کند و زیبایی جمالش در درون آن لباس دوچندان می‌شود و نورعلی‌نور می‌گردد، صحابی فقیری آن را از او درخواست می‌کند و او نیز آن را تقدیم می‌دارد. 

حضرت چقدر ماهرانه تیشه به ریشه حب مال زده است، زمانی که از یارانش می‌پرسد: چه کسانی مال وارث را از مال خود بیشتر دوست دارند؟ همه گفتند: هیچ کس. فرمود: پس بدانید آنچه قبل از خود می‌فرستید، مال خودتان است و آنچه به جای می‌گذارید مال وارث است. این‌گونه درد قلب‌ها را شفا می‌دهد. در روز هجرت اوج می‌گیرد و کار را به جایی می‌رساند که صحیفه‌ی قرآنِ فرقان، عمل زیبای صحابه را در سینه خود جای می‌دهد: وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ. 

۳- حرام‌خواری:‌‌ همان مطلبی که خداوند صاحب رسالت در هنگام بدرقه تمام رسولانش می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً» در بطن این سخن این مفهوم خفته است: درخت دعوت زمانی ثمر می‌دهد که تغذیه‌اش از مواد حلال باشد. خداوند بعد از خطاب به خواصش رو به تمام انسان‌ها می‌نماید و می‌فرماید: «فَلیَنظُرِ الاِنسانُ إلی طَعامِهِ». کارکرد این ویروس تنها بر عامل آن خلاصه نمی‌گردد. با قدرت واگیری که دارد، نه بر اطرافیان بلکه بر آیندگان هم موثر خواهد بود. این عمل دایره‌ی کمک‌های خداوند را نه تنها در حیطه‌ی انسان‌ها، بلکه بر سایر حیطه‌ها، بر انسان مسلمان تنگ می‌سازد. حکایت ذیل که امام‌ابن‌قیم از امام‌محمد غزالی نقل می‌کند گواه این مطلب است: در یکی از غزوه‌ها سربازی از دشمنان بر سپاه اسلام می‌تازید و در هر حمله چند نفر را به شهادت می‌رساند و چندین بار این کار را تکرار کرد. یکی از نیروهای مسلمانان خواست او را از پای درآورد. اما هرگاه به وی نزدیک می‌شد، اسب حرکت نمی‌کرد و به عقب می‌چرخید. چند بار اسب خودداری کرد. از غصه در کنار اسبش خوابید. در خواب شخصی به وی گفت: علت اینکه اسبت نمی‌جنگد این است که دیشب با پول حرام برایش کاه خریدی و به او خوراندی. 

 

منابع: 

۱. قرآن‌کریم

۲. تفسیر جزء سی‌ام، دکتر محمود ویسی

۳. تفسیر فی‌ ظلال‌ القرآن

۴. در محضر عبدالقادر گیلانی 

۵. در محضر صحابی کرام 

۶. دیوان مولانا

۷. دیوان باباطاهر 

۸. کتاب تزکیه نبیل حامد المعاذ

اخوان‌المسلمین از تصمیم عربستان سعودی «ابراز تأسف» کرد

$
0
0
ترجمه: 
پایگاه‌ اطلاع‌رسانی اصلاح

اخوان‌المسلمین مصر، از تصمیم عربستان سعود مبنی بر قرار دادن این جنبش در لیست تروریسم، ابراز تأسف کرد.

آژانس خبری آناتولی ترکیه‌- استانبول: در بیانه‌ای که از سوی جنبش اخوان المسلمین صادر شده، آمده است: «از این حرکت عربستان سعودی، که  بیش از هر کشور دیگری، واقف بر تلاشهای ما در جهت منافع مردم، حفظ تمامیت ارضی کشور و دفاع از اندیشه‌های اسلامی است، نهایت تأسف خود را ابراز می‌داریم.»

این بیانیه با اشاره به تضاد آشکار موضع عربستان با روابط تاریخی با اخوان المسلمین افزود: «تاریخ نشان داده است که هیچ نوع افراطی در اندیشه‌ی اخوان المسلمین مشاهده نشده و همه‌ی مسائل و اختلافات دینی و سیاسی را از طریق گفتگو حل نموده و برای انتشار تفکر دینی، از هیچ تلاشی دریغ نورزیده‌ است.»

در این بیانیه، از عموم مردم، میهندوستان، شخصیتها و گروهها درخواست شده است که به منظور نیل به زندگی با کرامت، اتحاد خود را حفظ کرده و باهم در یک مسیر گام بردارند.

وزارت کشور عربستان سعودی، القاعده‌ی شبه جزیره عربستان، القاعده‌ی یمن، القاعده‌ی عراق، تشکیلات دولت عراق و شام، جبهة النصره، حزب الله سعودی، اخوان المسلمین و حوثیهای  یمن را در لیست تروریسم قرار داد.

درخشش نوجوانان پاوه‌ای در مسابقات کاراته‌ی کشوری

$
0
0

نوید عیدی و نوید صالحی کاراته‌کارهای پاوه‌ای موفق به کسب مدالهای طلا و برنز نوجوانان مسابقات کاراته کشوری شدند.

 به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع‌رسانی اصلاح، این دوره از مسابقات در شش رده‌ی سنی با نام کاپ مهر در سالن تختی اداره‌ی ورزش و جوانان قشم  و در رشته‌های مبارزات آزاد، فرم دفاع شخصی و سلاح سرد با حضور 135 ورزشکار در قالب تیم‌های استان تهران، هرمزگان، کرمانشاه، ایلام، فارس و اصفهان برگزار شد.

نوید عیدی موفق به کسب مدال طلای وزن 60 کیلوگرم  و نوید صالحی نیز در وزن -60 در رشته‌ی مبارزات آزاد مدال برنز  را به گردن آویخت.

پایگاه اطلاع‌رسانی اصلاح این موفقیت ارزشمند را به این عزیزان و خانواده‌های محترمشان تبریک عرض نموده و حضور و پیروزیشان را در میادین مهم ورزشی جهانی، از خداوند بزرگ مسئلت می‌نماید.

تصاویر ضمیمه: 

کتاب زن بودن

$
0
0
نویسنده: 
تونی گرنت
ترجمه: 
فروزان گنجی‌زاده
ناشر: 
نشر ورجاوند
نوبت چاپ: 
دوم

زن بودن: «به زنانگی خود تحقق بخشید و عشق را بیابید»

مقدمه:

کتاب زن بودن بیان چگونگی دور شدن زنان جوامع صنعتی و مدرن معاصر از سرشت و فطرت طبیعی خود است. تونی گرنت نویسنده کتاب با تأکید بر نقش ابزاری زن در جوامع سرمایه‌داری کلان، ضمن انتقاد از شعارهای جنبش فمنیستی و انقلاب جنسی پیامد و تأثیر آن را بر روح و روان زن و انحطاط خانواده نشان می‌دهد. نویسنده چهارگونه شخصیت در جهان معاصر را برای زن تصویر می‌کند؛ زن مادونا، آمازون، مادر و معشوقه و سپس به بررسی دقیق هریک از این ابعاد می‌پردازد

او معتقد است زن امروزی به صورت یک زن آمازون درآمده که از طبیعت ملایم و لطیف خود دور افتاده است و اکنون نیازمند است تا زنانگی گم شده‌اش به ویژه جنبه‌های مادر، مادونا و معشوقه شخصیتش را باز یابد وی در نهایت زنی را کامل می‌داند که در طول دوره حیاتش همه جنبه‌های روانی خود را تجربه کند و در هم بیامیزد.

 

این کتاب مشتمل بر ۹ فصل است که گزارشی اجمالی از آن تقدیم خوانندگان محترم می‌شود.

فصل اول: دروغ بزرگ آزاد سازی

جنبش فمنیستی در آغاز به زنان وعده‌های هیجان‌انگیز و اغوا کننده داد به گونه‌ای که عده‌ای از زنان شوهر و فرزندانشان را ترک کردند و وعده‌ای در پی دستیابی به حرفه یا علایق شخصیِمتعلق به خود فکر ازدواج و تشکیل خانواده را از ذهن بیرون کردند این تأکید بر خودکفایی و فرد گرایی باید کیفیت زندگی زنان را ارتقا می‌داد و حق انتخاب‌ها و روابطشان با مردان را بهبود می‌بخشید اما اکنون بعد از گذشت چند دهه، زنان با این حقیقت مواجه شده‌اند که نمی‌توان به وعده‌هایی که فمنیسم و آزادی نوید داده بود اعتماد کرد.

 

نویسنده در این فصل، وعده‌ها و اسطوره‌های تحقق نیافته‌ای که عناصر افراطی انقلابات فمنیستی تبلیغ کردند را بررسی می‌کند:

 

دروغ بزرگ شماره یک: زنان نه تنها می‌توانند بلکه باید از پس آنچه که مردان انجام می‌دهند برآیند.

* این شعار زن معاصر را وادار ساخته تا به گونه‌ای وظیفه مضاعفِ اَبرانسانى که غالباً او را فرسوده و ناتوان و تنها رها می‌کند، تن در دهد.

دروغ بزرگ شماره دو: مرد و زن اساساً همانندند.

* در صورتیکه مردان و زنان نه تنها از لحاظ بیوزیست شناختی بلکه از نظر روان‌شناختی نیز با یکدیگر فرق دارند.

دروغ بزرگ شماره سه: موفقیت بر جذابیت می‌افزاید. این عقیده عنوان می‌کند، جذابیت یک زن در نزد مردان به همراه موفقیت‌هایش افزایش می‌یابد.

* در عشق، زن به خاطر خصیصه‌های استثنایی زنانه‌اش مورد علاقه و ستایش مرد قرار می‌گیرد.

«طبق آمارهای تحقیقاتى، زنان با تحصیلات بالا آمادگی کمتری برای ازدواج دارند و به ندرت همدم مناسبی هستند.» (جنس سوم: نوشته پاتریشا مک برم)

دروغ بزرگ شماره چهار: افسانه «توان تحقق نیافته شخص»، طبق این نظر ما «زنان» همگی از استعداد و توان فوق العاده‌ای برخورداریم که تنها باید به تحقق درآید.

* حقیقت این است که اکثر زنان مثل اکثر مردان اشخاص عادی هستند.

دروغ بزرگ شماره پنجم: همانندی جنسی زنان و مردان، – زن و مرد قادرند به طور یکسان از آمیزش جنسی لذت ببرند.

* زنان نمی‌توانند همخوابگی صرف را به همان آسانی که مردان می‌توانند از عشق جدا کنند.

دروغ بزرگ شماره شش: می‌توان ازدواج و بارداری را به تأخیر انداخت.

* سیستم تولید مثل زن، محدودیت زمانی دارد و در سنین بالا امکان بارداری و زایمان برای زنان وجود ندارد و اگر هم ممکن باشد همراه با سختی و خطر است.

دروغ بزرگ شماره هفت: مونث بودن مساوی ضعیف بودن است، رفتارهای مرسوم زنانه، ملایمت، ظرافت، مهربانى، …. اغلب رفتارهایی کاملاً مسخره تلقی می‌شود.

 

* رفتارهای زنانه از یکسو سبب تقویت حس آسیب‌پذیرى، پذیرندگی و جذابیت زنان می‌گردد و از سوی دیگر میل به سطوح بالایی از سرسپردگی و حمایت را در مردان بر می‌انگیزد.

دروغ بزرگ شماره هشت: انجام دادن بهتر از بودن است. فمینیسم رفتارهای سنتی زنانه که متضمن نوعی پذیرش منفعلانه و سکوت است را مسبب بی‌حاصلی و بی‌ارزشی زن می‌داند.

* گوش سپردن، حاضر بودن و با قلب و ذهن باز، دیگری را پذیرفتن، پیوند عمیقی با غرایز زنانه در ارتباط با عشق دارد.

دروغ بزرگ شماره نه: اسطوره خودکفایى. شعار فمنیسم «زن همان قدر به مرد نیاز دارد که ماهی به دوچرخه»

* نشان اندیشه آمازونی ست که مردها را فقط به سبب باروری و تولید مثل به درد بخور می‌دانند.

دروغ بزرگ شماره ده: زنان از زنانه شدن مردان لذت می‌برند.

* زنان، مردی با ویژگی‌های زنانه را دوست ندارند همان‌طور که مردان زنی با ویژگی مردانه را دوست ندارند. «زن واقعی» و «مرد واقعی» تحسین می‌شود.

 

فصل دوم زن آمازون

- مسیری که جنبش آزادی زنان طی دو دهه گذشته ما را به سوی آن رهنمون کرده، مسیری به سوی جامعه آمازون است. (داستان هیپولیتا و تسوس)

- زن آمازون امروزى، نه آرامش یافته و نه حصارهای خود را گشوده است. او پریشان و فرسوده است. نسبت به جنس مخالف نگرشی رقابتی دارد و با آنها مبارزه می‌کند «تا مردانی بهتر از آنها باشد» از درک تفاوت‌های روانشناختی و رشدی میان دو جنس عاجز است. برای وی صرف وجود داشتن به تنهایی کافی نیست و به معنای هیچ بودن است.

فصل سوم: چهار جنبه زن

 

هر زنی دارای چهارجنبه زنانگی به شرح زیر است:

جنبه آمازون: زن آمازون دارای تمرکز حواس بالا و فزون خواه است، ابراز وجود می‌کند، هدف‌دار و متکی به نفس و خود کفا است، ارتباط او با مردان زندگی‌اش در قالب همکار، رفیق و رقیب است.

 

جنبه مادر: حامی و سرپرست است. زنی است که با وابستگی‌اش به دیگران کامیاب می‌شود، او نه تنها فرزندانش را بزرگ می‌کند، بلکه سایرین و خویشاوندان، دوستان مؤنث و همسر را هم می‌پرورد.

جنبه مادونا- سرشتی الهام بخش است و معیارها و ارزش‌ها و ایده‌ها را منتقل می‌کند. بازتابنده و تجسم محسنات کامل زنانه از لحاظ بردبارى، وقار و وفای به عهد است. این نوع زن در پی کسب عظمت برای خود نیست، او ترجیحاً مرد را در زندگی به سوی عظمت می‌کشاند و بی هیچ قید و شرطی از تلاش وی در جستجوی کسب خرسندی و موفقیت حمایت می‌کند.

جنبه معشوقه: زنی که در روابط شخصی خود با مرد در سطوح مختلف عقلانى، عاطفى، جنسی بیش از هر چیز دارای نقشی تعیین کننده و فعال است.

- زن باید نهایتاً در طول دوره حیاتش تمام چهار جنبه روان خود را تجربه کند و در هم بیامیزد. باید به درون خویشتن خود بنگرد و آن جوانبی از شخصیتش را که هنوز نیازمند رشد است، کشف کند.

- زن امروزی شدیداً به سوی جنبه آمازون شخصیتش متمایل شده است، او به سوی قدرت و در ضدیت با عشق جهت‌گیری کرده است. مادری را به تعویق می‌اندازد، با مادونا که از مد افتاده، در تماس نیست و از معشوقه فقط به قصد کامجویی جنسی استفاده می‌کند.

- زن آمازون امروزى انرژی‌اش را در جهان بیرون به کار می‌گیرد، نه در جهت آفرینش پیوند و روابطی پر مهر و محبت، او احساس می‌کند فقط به دلیل «انجام دادن» ارزش دارد. به عبارتی به دلیل موفقیت‌ها و دستاوردهایش نه به دلیل و بودنش یعنی شایستگی‌های زنانه کاملش.

- زنانی که با جنبه‌های زنانگی‌شان در تماس‌اند لزوماً از جنبه آمازون بی‌بهره نیستند (الزاماً موجوداتی بی‌اراده که تحت نظارت دیگران باشند نیستند).

فصل چهارم بحران در مادونا

- زن آمریکایی امروزی دستخوش بحران مادونا شده است، تنها در پی ماجراجویى، ارضای خاطر شخصی و جنسی بوده است. امید و رؤیاهایش را فقط برای خود و آینده‌اش سرمایه‌گذاری کرده، بر پاکدامنی پیش از ازدواج خط بطلان کشیده و نسبت به مردان و مسأله ازدواج که می‌تواند انبساط خاطر او را در زندگی تأمین کند پایبندی کمی نشان می‌دهد.

- مهم‌ترین بخش غالب مادونای زن، وفای به عهد اوست. به عبارتی مرد را در ثروت یا تنگدستى، در خوشی یا ناخوشی می‌پذیرفت اما زنان امروزی با دیدن اولین علامت ضعف یا نقص در همسرانشان آنها را ترک می‌کنند.

 

- سیل عظیم زنانی که از شوهرانشان طلاق گرفته‌اند در فقدان ایمانشان اشتراک دارند. ایمانی که به کمک آن و نیز حمایت زنانه‌شان می‌توانستند با مردانشان مشکلات زندگی را کنار بزنند و رابطه خود را با موفقیت نجات دهند.

- اندیشه فمنیستی بر این باور است که مردان زنان را اذیت و سرکوب کرده و زندگی آنها را تحت کنترل در آورده‌اند.

- زن امروزی پیش از گرفتن هر گونه تعهدی از مرد تن به آمیزش جنسی با او می‌دهد. قبل از اینکه مرد دلباخته او شود با او زندگی می‌کند و در حالت اضطراب و بلا تکلیفی دائمی است.

- در صورتی‌که زنان با به کارگیری جنبه مادونا و معشوقه، مردان را اهلی و متمدن می‌کنند، آنان را بر می‌انگیزند و به عظمت می‌رسانند.

فصل پنجم: زنانگی را در آغوش بگیریم

- زن امروزى، پی برده است که زندگی کردن فقط با جنبه مردانه شخصیتش برای او دارای فواید معدودی ست.

- در پس ظاهر فریبنده، کامل و خودکفای بسیاری از زنان امروزی موجودی عصبی و غمگین نهفته است که غالباً احساس می‌کند برای زندگی واقعی وقت ندارد. زن اگر پیش از این در بندخانه و شوهر و فرزندانش بود، اکنون غالباً با کار و اهدافش به زنجیر کشیده شده است و هیچ وقت در گذشته فشار را مثل امروز احساس نکرده است.

- زن امروزى آموخته تا در داد و ستد زبانش را گاز بگیرد. او نمی‌خواهد دستی را که به وی غذا می‌دهد قطع کند. دستی که سابقاً متعلق به مردش بوده ولی اکنون به رئیسش «مرد یا زن» تعلق دارد. در واقع احترامی را که زنان در گذشته برای همسران خود قائل بودند اکنون به افراد متعددی انتقال داده‌اند. در حوزه کاری زنان به این نتیجه رسیده‌اند که با احترام گذاشتن به دیگران خود آنها نیز متقابلاً پاداش می‌گیرند. این موضوع در زمنیه عشق نیز صادق است ولی متأسفانه آن را تحت عنوان «تمکین کردن» از مرد، گناهی مرگبار، خیانت به جنس زنان و در نهایت منتهای بی‌احترامی به زن تلقی می‌کنند.

- تمام انسان‌ها نیاز به وابستگی دارند. زن متجدد با انکار حقیقی‌ترین بخش وجودش به استقلال خود تحقق بخشیده است، منتها این استقلال تنهایی او را نیز در پی داشته است.

- بخش مهم، برون‌فکنی جامة زرهی آمازون و دسترسی به مردان این است که نشان دهیم به آنها احتیاج داریم و به سادگی کمک بخواهیم، به صورت مرد در برابر مرد با آنها رابطه برقرار نکنیم.

- قلمرو زندگی زنی که مایل است فقط یکی از جوانب زنانگی‌اش را برگزیند بسیار محدود است. مطمئناً یکی از اهداف خوب زندگی این است که ما تمام آن چیزی باشیم که می‌توانیم، هم برای خود و هم برای کسانی که دوستشان داریم.

فصل ششم، قهرمانتان را بیابید

 

- زن به خود می‌گوید: هر وقت مرد مناسب را ملاقات کند زندگی حقیقى، عشق، ازدواج و مادری را آغاز خواهد کرد. ولی مرد مناسب از راه نخواهد رسید زیرا او را با دلداده خیالی‌اش که مردی بی‌نظیر است و یک مرد تمام عیار بی‌عیب و نقص است و در ناخودآگاهش پرسه می‌زند مقایسه می‌کند. زنی که به وسیله دلداده خیالی‌اش تسخیر شده، همیشه در جستجوی عیب و ایراد است.

- خرده‌گیری از مردان که عموماً به «کوبیدن مرد» معروف است، همراه با انقلابات فمنیستی و جنسی و نیز دلداده خیالی درونی زنان متجدد به طور پیوسته گسترش یافت. زنان از مردان قطع امید نکردند بلکه از آنها انتظارات بیشتری داشتند و هر قدر این انتظارات افزایش یافت، مردان ناشایسته به نظر رسیدند.

- شاید بسیاری از زنانی که دارای مشاغل سطح بالایی هستند از نداشتن فرزند و تنها ماندن اظهار پشیمانی نکنند ولی در واقع اغلب آنها پشیمانند، زیرا با دلداده خیالی‌شان در قالب کار و اشکالی از این قبیل ازدواج کرده‌اند.

- برای ازدواج پایدار علایق مشترک مهم نیست، بلکه نکته حائز اهمیت ارزش‌های مشترک است که همانند چسب روابط را استحکام می‌بخشد.

- زنی که با مادونای خود در ارتباط است به دنبال نقاط قوت می‌گردد و از نقاط ضعف به راحتی چشم پوشی می‌کند.

- هنگامی زنان با طیب خاطر و بدون هیچ قید و شرط بخشی از سلطه‌گری مردانه‌شان را به جنس مخالف اعطا می‌کنند، آن وقت قادرند جوانب زنانگی‌شان را به بهترین وجه بروز دهند و در مردش اعتماد به نفس فوق‌العاده زیادی بر می‌انگیزد و نه تنها مردانگی او را، بلکه زنانگی خود را نیز ارتقا می‌دهد.

 

فصل هفتم از عهده مردان برآمدن

این فصل به درک واداره مرد بالغ اختصاص دارد.

۱- تشویش اختگى: اولین نکته‌ای که باید درباره مردان بدانیم این است که بزرگترین و ابتدایی‌ترین ترس مردان، ترس از اخته شدن است چه از لحاظ روانی و چه از لحاظ جسمانى

۲- غرور و خودسرى: مردان به علت ترسی که از اخته شدن دارند بی‌اندازه مغروراند؛ بنابراین وظیفه زن است که با کاهش این ترس به او نشان دهد که با اعتلا بخشیدن به زندگى، بارش را سبک و راهش را باز می کند و مردانگی‌اش را ارتقا می‌دهد.

- زن عیب جو و اخته‌کننده فقط میوه‌های تلخ بی‌‌تفاوتی را از سوی مرد برداشت می‌کند. یا شخصیت او را به کمتر از آنچه که هست تنزل می‌دهد و یا اینکه او را در وضعیتی قرار می‌دهد که سر به شورش بگذارد.

 

۳- او را همان‌گونه که می‌یابید بپذیرید

مردان در برابر دستورات مقاوت می‌کنند و به میزان زیاد عنان خویش را به زنی واگذار می‌کنند که از مردانگی‌شان حمایت کند.

 

۴- مادری کنید ولی خفه نکنید

جزئی از نقش زنانه زن این است که مرد را می‌پرورد، او را حمایت و تشوق می‌کند تا رشد یابد و خود را به واقعیت در آورد، به توانایی‌ها عظیم خود پی ببرد. زمانی‌که جنبه مادری به حد افراط برسد مرد را خفیف و خوار کرده و مادام العمر او را پسر بچه وحشت و فاقد اعتماد به نفس نگه می‌دارد.

 

۵- رابطه‌ای مطلوب

حالات شخصیت:

الف)والد؛ مرکز نگرش‌ها و ارزش‌ها و عهده دار دستور و تعلیم ،ارزیابی ،انتقاد و پرورش است .

ب)بالغ؛ مرکز اندیشه و تصمیم گیری است و حقیقت را می‌آزماید.

ج)کودک؛ مرکز احساسات و تمایلات جنسی است، بازیگوش و شهوتران است.تمنتتتتمنتمتم

آنان را بر می انگیزند و به عظمت می رسانندمردان و زنان هر کدام تا حدودی این سه حالت را در شخصیتشان دارند. رابطه موفق بین آنها بسته به بده بستان‌های یکنواخت و بی‌تنش میان بخش‌های شخصیتشان است. به عنوان مثال چنانچه والد درون زن سعی کند با کودک درون مرد از روی محبت رابطه برقرار کند و او آماده‌ی قبول آن باشد و به شکل مناسب پاسخ گوید، بده بستانی بی‌آلایش صورت می‌گیرد. ولی چنانچه زن کوشش کند برای مرد مادری کند و مرد حال و حوصله‌ی آن را نداشته باشد، او نه با کودک خود بلکه از طریق بالغ و چه بسا حتی با والد خشمگینش واکنش نشان می‌دهد.

 

۶- مادونای سیاه

مادونای سیاه یکی از ابعاد پنهان وجود زن است یعنی جنبه سرد زنانگی‌ که وقتی مرد کار نادرستی می‌کند باید از او روی گرداند، خشم و ناامیدی را معمولاً می‌توان به بهترین وجه از طریق رویگردانی خاموش مادونای سیاه ابراز کرد. رویگردانی خاموش به مرد فرصت می‌دهد تا بیندیشد و در مورد خطایی که مرتکب شده تعمق کند در صورتی‌‌که بد‌خلقی و سرکوب تهاجمی موجب ترغیب مرد به مقابله به مثل می‌شود.

 

۷- گریه و خنده

هر بیانِ عاطفى و ابراز خود انگیخته احساسات می‌تواند موجب لذت بخش‌تر شدن زندگی شود.

 

۸- نشان دهید به او احتیاج دارید.

اشتیاق مرد به ادامه رابطه، وقتی صادقانه و خاصلانه احساس نکند که زن به او نیازمند است، رو به زوال می‌گذارد.

 

استقلال و برخورد ستیزه‌جویانه زنان، در مردان احساس عجز و ناتوانی به وجود می‌آورد. مردانی که احساس ضعف می‌کنند اغلب واکنش‌های خصمانه نشان می‌دهند، احساس بیهودگی می‌کنند، شدیداً انتقاد می‌کنند یا کاملاً پس می‌کشند.

 

فصل هشتم و نهم

تسلیم پرحلاوت و تحقق زنانگی از طریق ازدواج

- زنی که خود را از دورن و بیرون تسلیم قدرت عشق کند قادر می‌شود تا هم از لحاظ جنسی و هم عاطفى، ژرف‌ترین توانایی‌های زنانه‌اش را تحقق بخشد. تنها یک زن متعادل و آگاه نسبت به هویت شخصی خود آمادگی آغاز فرایند تسلیم را دارد، کسی که از عزت نفس کافی برخوردار است تا از عهده چنین احساسات و عواطف ژرفی که به خارج فوران می‌کند «مقاوت غرور، دخالت انیموس»، بر‌آید.

 

- وقتی زنی قدری از عزت نفسش را به خاطر مردی نادیده می‌گیرد، در واقع از مقاوت در برابر او صرف نظر می‌کند و به وی اجازه می‌دهد در جسم و روحش رخنه کند. او به راستی از جهاتی «تسخیر» شده است، با این وجود از آنجا که اجازه نداده چیزی مانع پیوند او با مردش شود «فاتح» است.

- معمولاً زن است که با سمت عاطفى رابطه بیشتر در تماس است، اکثر اوقات او است که باید اسلحه‌اش را با نام عشق بر زمین بگذارد و اعلام آتش بس کند.

 

- زنان در عشق پیروزی را از آن خود می‌سازند، زیرا به خاطر اشتیاقی که به تسلیم و تن در دادن دارند، به استمرار و پایداری ریسمان رابطه گره محکمی می‌زنند. فرایند تسلیم به قدری قدرتمند است که سحرانگیز می‌نماید. این همان چیزی ست که زن را نزد مرد عزیز می‌کند و مرد را وا می‌دارد تا از او مراقبت کند.

- زن پیش از تسلیم شدن باید مرد را متعهد به ازدواج نماید.

- ازدواج بیش از هرنوع رابطه‌ی دیگرى، قابلیت زنان را در دستیابی و به کارگیری تمامی چهارجنبه شخصیتی زنانه، خصوصاٌ مادونا یعنی روح زن، در بوته‌ی آزمایش می‌گذارد.

 

  دکتر تونی گرنت در فصل ابتدایی کتابش، ده دروغ بزرگ که زنان امروزی به خود می گویند را بر می شمرد، و می گوید: "زن امروزی مردی بدلی است؛ با مردان واقعی در جنگ است و به همین علت آشفته و نا آرام است." (ص١۶) یکی از مواردی که او بررسی می کند، اخیراً ذهنم را به خود مشغول کرده است. در ادامه سعی خواهم کرد بخشی از آنچه در کتاب مطرح شده است را بیشتر موشکافی کنم.

 

"دروغ بزرگ شماره هشت: انجام دادن بهتر از بودن است

 

در تکاپو بودن بهتر از منفعل بودن، و ابراز وجود بهتر از پذیرش است. به تعبیر دیگر، به زبان آوردن آنچه در دل است، بهتر از گوش کردن و ساکت ماندن است... (در حالی که) گوش سپردن، حاضر بودن و با قلب و ذهنی باز دیگری را پذیرا بودن، همواره از مهم ترین نقش های زن بوده است."(ص٢٣)

 

      در این کتاب گرنت بر این اعتقاد است که "زنان معاصر مایلند دوباره احساس لطافت کنند و از طرف مردانشان قدرتی متناسب با آن دریافت کنند."او می گوید که این احساس چیزی نیست مگر سوختن در حسرت آرام گرفتن و خود را تسلیم زن بودن کردن، حالتی که به انرژی و کنترل کمتری نیاز دارد."(ص٢۵) به نظر من "تسلیم و انفعال"در اینجا نیاز به توضیح بیشتری دارد؛ زیرا این انفعال در عین حال متضمن یک نوع پویایی است، و شامل زنانی می شود که جنگجویی های زندگی شان را شخصاً به عهده می گیرند، اما جنس جنگجویی شان با مردان متفاوت است. چون رها کردن و تسلیم، برای زنی که جنگی نکرده و در زندگی اش دستاوردی نداشته قاعدتاً بی معنی است. ما اول باید جنگیدن و به دست آوردن را بلد باشیم، تا بعد بتوانیم لذت پذیرش و تسلیم را درک کنیم. 

 

     "روش برخورد زنان نسبت به مردان هیچ ارتباطی به جایگاه زن در جهان ندارد... با این حال اکثر زنان امروزی، حتی آنهایی که به دستاوردهای کمی نایل شده اند، نسبت به جنس مخالف نگرشی رقابتی دارند و با آنها مبارزه می کنند تا مردانی بهتر از آنها باشند." (ص٣٧) معنای تسلیم این نیست که زن صرفاً به نقش های سنتی گذشته بازگردد و از هر جهت به دستاوردهای مرد وابسته باشد؛ بلکه به این معناست که بتواند در عین داشتن دستاوردهای خودش، وارد وادی رقابت با مرد زندگی اش نشود و در آن فضا منفعل و پذیرا باشد. این کار، حداقل در ابتدا، بسیار عجیب و غیر ممکن به نظر می آید؛ اما در واقع محصول همین تلاشِ به ظاهر متناقض، برای به دست آوردن و در عین حال پذیرا بودن، زنی است که انرژی های مردانه (آنیموسی) اش را آگاهانه در خدمت خود گرفته است. به این معنی که چنین زنی، آگاه است که در هر فضا، با قواعد مخصوص آن وارد شود. اهمیت این موضوع برای زنانی که تجربه وارد شدن به فضای روابط عاطفی با قواعد رقابتی فضاهای کاری را دارند، واضح تر است. گرنت معتقد است که "حتی قوی ترین زن آمازون نیز هنگام برقراری رابطه با مرد تسلیم وی می شود و خود را با او وفق می دهد... در عشق، تقریباً همیشه زن است که قلمرو مرد را می پذیرد و نه برعکس." (ص٣٠) اما در عین حال لازم است بدانیم که "تسلیم شدن در جنگ به معنای شکست است. ولی تسلیم در عشق برای یک زن، به معنای پیروزی است. تحقق این امر متضمن پذیرش تمامی زنانگی شخص است. به عبارتی، گشودن درهای نفس خویش بر روی مرد با اعتماد و ایمان کامل به اوست... این داد و ستد پر مخاطره ای است و شخص باید به آرامی خود را در برابر آن رها کند." (ص٣٢) "خارج از کنترل خویش بودن چیزی است که زن امروزی نمی تواند تحمل کند" (ص۴١)، در حالی که در کنار فرد قابل اعتماد و احترام، شاید هیچ چیز تا این حد لذت بخش نباشد که تحت کنترل خودمان نباشیم و سیال بودن روحمان را زندگی کنیم. بنابراین "زنی که حقیقتاً با زنانگی اش در تماس و تحت تأثیر آن است خود را فقط به مردی تسلیم می کند که بتواند به او اعتماد کند و برای وی احترام قائل شود." (ص٣٣)

 

     به نظر من آنچه مورد نظر دکتر تونی گرنت است، بازگرداندن نوعی تسلیم فعال به زندگی زنان موفق است؛ که در آن زنان پذیرنده هستند، اما آگاهانه!

 

گرنت می گوید:"آقا بودن به معنی محترم بودن و آبرومند بودن و بر طبق مقررات و قانون عمل کردن است. خانم بودن همواره مهربان تر، ملایم تر و بخشنده تر و حساس تر بودن به ظرافت های کوچکی است که جهان را برای زیستن مکانی راحت تر، متمدن تر و فرهیخته تر می کند."(ص۶٠) این بیان، به احتمال زیاد بسیاری از زنان امروز را می رنجاند. زنان امروز عادت کرده اند که ملایم تر و حساس تر بودن را نوعی توهین به خود تلقی کنند، حتی اگر واقعاً این طور باشند. امروزه "gentle sex"یا "جنس لطیف"برچسبی نا خوشایند برای اکثر زنان است. شاید به این دلیل که در گذشته های دورتر، هنگامی که زنان با جنس لطیف بودن مشکلی نداشتند، از نظر اجتماعی و فرهنگی نیز در موضع ضعف و وابستگی محض بودند. بنابراین ضعف و ناتوانی زنان چیزی است که با این کلمه برای آنها تداعی می شود. در جامعه ای در حال گذار مانند جامعه ما نیز کم نیستند زنانی که هنوز لطیف شمرده می شوند، اما از دستیابی به بسیاری از حقوق خود و همچنین استقلال نسبی، ناتوانند. با تمام این احوال، ملایمت در عین قدرت است که به نظر من یک زن را به یگانگی قدرت های درونش نزدیک می کند. "تلاش برای هماهنگی و توازن در وجوه مختلف شخصیت، همواره عرصه آزمون و مبارزه ای مادام العمر برای مردان و زنان بوده است." (ص58)

 

     از دید من این مادونای یک زن است که هماهنگی قدرت های متفاوت و گاهی متضاد وجودش را برای او ممکن می کند. مادونا دارای قدرت شهودی ای است که می تواند فضاهای متفاوت و قواعد گوناگون آنها را تشخیص داده و بر اساس آن عمل کند. در فضای تحصیل، کار و ... مسئولیت هایش را در فرایند رشد اجتماعی بپذیرد و به درستی، با نظم و جدیت آمازون آن را پیگیری کند؛ در فضای روابط اجتماعی دوستانه زره اش را کنار بگذارد و تا حد ممکن از جو رقابت خارج شود؛ و در حوزه رابطه عاطفی، علاوه بر آنچه در فضای دوستانه حاکم است، معشوقه حاضر در روان خود را نیز زندگی کند. جنبه مادر نیز جنبه ای است که در هر حوزه به تناسب شرایط بروز می کند. البه این بدان معنا نیست که در هر فضا صرفاً یک بخش از وجود زن زندگی می شود، بلکه عموماً یک یا دو جنبه، قوی تر و بارزتر ظاهر می شوند و جنبه های دیگر به صورت محدود و کنترل شده (نه سرکوب شده!).

 

     اگر بپذیریم که هماهنگی در درون به آرامش بیرونی می انجامد، آنچه که باعث می شود زن در درون و بیرون خود به تعادل برسد، همان طور که گفتیم جنبه مادونای شخصیت اوست: "آرامش و متانت یکی از مشخصه های جنبه مادونای شخصیت زنانه است که آنرا به صورت های مختلف و متعدد توصیف کرده اند: به صورت وحدت با طبیعت، احساس ارتباط با تمام موجودات زنده، ایمان پایدار به حقانیت جهان، و نوعی عشق و بردباری که از قوه تعقل فراتر می رود." (ص81)

 

یک زن چگونه ازدواج می کند؟

      دکتر تونی گرنت در فصل ششم کتاب "زن بودن"بحث لزوم شریک داشتن یک زن را مطرح می کند و می گوید: "رشد کردن در قالب یک زن، به معنای پیوند با مردی حقیقی (نه رؤیا و تصور) است و دوست داشتن او به خاطر آنچه که هست، نه آنچه که او (زن) آرزو دارد."(ص١١٣) او در عین حال معتقد است که زنان امروز، از یک طرف عشق و محبت، و توجه و مسئولیت پذیری ای که در گذشته نثار مرد زندگی و خانواده شان می کردند را تقسیم کرده و در حوزه کاری و اجتماعی نسبت به رئیسشان و دیگران ابراز می کنند؛ و از طرف دیگر به این دلیل که مشغول کارها و فعالیت های متعددی هستند، به نوعی برای حضور یک مرد در زندگی شان وقت ندارند. اما در صورتی که زن آگاهانه زمان حضورش در فضای کار و جامعه، و همچنین انرژی و توجهی که برای آنها می گذارد را مدیریت کند،آنچه که می خواهد، حتماً رابطه عاطفی و شریک زندگی است. نکته دیگری که گرنت به آن اشاره می کند، تله کمال گرایی زنان امروز است: "انتظارات بسیار افراطی در عشق و کار، زن امروزی را به تله ویرانگر کمال گرایی انداخنه است که بسیاری را هرگز از آن راه گریزی نیست، زیرا هیچ زنی، خواه در وجود خود یا در وجود دیگران، وقتی که به کمال خوگیر شود نمی تواند سعادت و شادمانی را بیابد."(ص١١٧) و این موضوع دقیقاً بازتاب کاسته شدن از نگاه مادونایی زنان به جهان اطرافشان است. "زنی که مادونای خود را به کار می گیرد قادر است عالی ترین ویژگی ها را در مرد ببیند"(ص١١٩) و او را همان طور که هست، دوست داشته باشد و بپذیرد.

 

     از آنجا که "ازدواج به راستی تعهدی پیچیده است، سفری هم درونی و هم بیرونی است"(ص١١٩)، یک زن هنگامی که بتواند به یک مرد اعتماد کند و در کنار او احساس آرامش نماید، می تواند به ازدواج با او و تعهد به او فکر کند؛ به شرطی که از قبل سفر درونی اش را آغاز کرده باشد: "برای یافتن شخص مناسب، اول باید خودت شایسته باشی" (ٌ١١٩) که این موضوع البته شامل مردان نیز می شود!

 

     "مرد خوب، مردی است که زن می تواند توانایی ها و صفات او را تحسین کند و به آنها احترام بگذارد... و برای او قابل اعتماد و امین است. بدون برخورداری از چنین اعتمادی نسبت به او، غیر ممکن است زن بتواند از کنترل دست بکشد... وقتی زن با مردی است که می تواند به او اعتماد کند، قادر است در زنانگی خود آرام بگیرد و با نشاط تمام، قدری از کنترل خود بکاهد و در عوض از لذت زن بودن خویش متمتع شود... مردی که قهرمان یک زن است، مرد قابل اعتمادی است و زن احساس می کند که می تواند با اطمینان خود را به او تسلیم و در کنارش اندکی احساس کمال کند... در عین حال، این اتکا به خاطر این نیست که زن قادر نیست از خودش مراقبت کند، بلکه به این دلیل است که او تصمیم گرفته که زندگی و جسمش را به دیگری پیوند دهد."(ص١٢٣)

 

   زن بودن چیزی بیش از مونث بودن است. زنانگی در طول اعصار در هاله ای از ابهام بوده، چنانکه برای عالمان و دانشمندان نیز مسحور کننده است. گفته شده زیگموند فروید در اواخر زندگی اش از پاسخ به این پرسش که زنان چه می خواهند؟ مایوس شد. یکی از شاگردان فروید به نام سی.جی.یونگ می نویسد: این که مردان عملا هیچ درکی از روانشناسی زنان ندارند، امری مسلم و قطعی است ولی مایه ی شگفتی است که زنان هم خود را نمی شناسند.

 

نظریه ی کارل گوستاو یونگ و همکارانش نظریه ای است که بر اساس آن هر زنی می تواند خویشتن خویش را بیابد و نهایتا خود را پیدا کند.

 

یونگ اعتقاد داشت درون هر زنی، مردی ودرون هر مردی، زنی وجود دارد. او جنبه ی زنانه مرد را آنیما، وجنبه ی مردانه ی زن را آنیموس نامید. برای تمامیت یافتن موجود انسانی، لازم است جنبه های زنانگی و مردانگی با هم ادغام شوند. 

 

تونی گرنت در کتاب "زن بودن"خود در پی ساده سازی نظریه ی یونگ برآمده و آن را اینگونه آغاز میکند.

 

 چهار جنبه شخصیت زن :

 

مادونا : بازتابنده محسنات کامل زنانه از لحاظ بردباری و وفای به عهد.

 

مادر : حامی و سرپرست است. او نه تنها فرزندانش را بزرگ می کند، بلکه سایر خویشاوندان و دوستان زندگی اش را می پرورد.

 

جنگجو (آمازون) : متکی به نفس و خود کفاست ابراز وجود می کند و شدیدا دارای تمرکز حواس و فزون خواهی است.

 

معشوقه : جنبه ای لز زن است که مردان همواره آن را ستایش می کنند. معشوقه با مردش همخوانی می کند، ولی هرگز دست به سینه ی او نیست.

 

این چهار جنبه شخصیت در درون هر زنی، همزمان وجود دارند اما درجه حضور آنها متفاوت است.

 

 علاوه بر این در شخصیت هر انسانی می توان سه بخش والد، بالغ و کودک را که اریک برن آنها را حالات خویشتن نامیده است مشاهده کرد.

 

بخش والد، شامل نگرشها و ارزشهاست. عهده دار دستور و تعلیم، ارزیابی و انتقاد و پرورش.

 

بخش بالغ، مرکز اندیشه است، تصمیم گیری می کند، حقیقت را می آزماید و می اندیشد.

 

و بخش کودک ، بازیگوش، شهوتران و مرکز احساسات و تمایلات جنسی است.

 

هم مردان و هم زنان این سه حالت را در شخصیتشان دارند، اما رابطه موفق بستگی به بده بستانهای هماهنگ و مناسب میان بخشهای والد، بالغ و کودک شخصیت دارد.

  ادغام نظرات کلی یونگ و برن:

در شخصیت زن، والد هم تراز مادر، بالغ هم تراز آمازون و کودک هم تراز معشوقه است.

مادونا کمی پیچیده تر است، ولی می تواند در بخش اندیشمند کودک که به آن پروفسور کوچولو می گویند، ساکن باشد.

این قدرت شهودی یا مادونای زن است که تصمیم می گیرد از کدام حالت شخصیت، والد، بالغ یا کودک در تقابل با مرد استفاده کند.

زنان به دلیل قدرت شهودی والایشان در تشخیص و درک حالات عاطفی و احساسات از مردان تواناتر اند. در مطلوبترین شرایط، زن با استفاده از مادونا میداند چه موقع از والد (مادر)، بالغ (آمازون) و کودک (معشوقه) خود در ارتباط استفاده کند. 

 

 منبع: سایت کانون مطالعاتی یونگ

 

 

 

 

 

 

 


نقش نظم و جدیت حتی در اقتصاد و پیشرفت

$
0
0
دکتر علی محی‌الدین قره‌داغی
ترجمه: 
پایگاه‌ اطلاع‌رسانی اصلاح

هنگامی که از یکی از تاریخ‌دانان آلمانی درباره‌ی راز پیشرفت سریع آلمان که در جریان دو جنگ جهانی کاملا ویران شده بود سؤال شد، از پاسخ او شگفت‌زده شدم؛ او یک جمله بیشتر نگفت اما اکسیر موفقیت آلمان در همین جمله نهفته است: «ما پیش از آنکه وارد دانشگاه شویم از ارتش فارغ‌التحصیل شدیم» یعنی نظم و مسؤولیت‌پذیری و کار گروهی و احترام به دستور را یاد گرفتیم.

با شنیدن این جمله به گذشته‌ها بازگشتم و لحظاتی آن روش زیبایی تربیتی رسول خدا را به خاطر آوردم که چگونه جامعه‌ی عرب‌ها را از یک جامعه‌ی آشفته و سرگردان به جامعه‌ای نظاممند تبدیل کرد؛ جدی در هر کار و تابع دستور و در عین حال صاحب اندیشه و برنامه‌ برای آینده. رسول خدا آنان را به بهترین امت تبدیل کرد؛ آنان را از سخت‌گیری و سنگدلی به مهربانی، از آشفتگی به نظم در کار‌ها و از عالم خیال به عالم جدیت و تلاش وارد کرد و رویکرد نگرشی آنان را به رویکرد تجربی تبدیل کرد‌‌ همان چیزی که غرب آن را از ما گرفته است و اساس تمدنش را بر آن نهاده است. 

 عبادات و شعائر اسلامی با تمرکز بر جدیت و فرمان‌بری و نظم و مسؤولیت‌پذیری و تلاش برای سازندگی تشریع شده است؛ تا این ارزش‌های والا در جان‌ها تثبیت شود و ‌دل‌ها با چنین خلق و خویی عادت کند. به نماز مهم‌ترین رکن اسلام پس از شهادت است بنگریم؛ اوقات نماز به دقت تنظیم شده است و خواندن آن حتی یک دقیقه‌ای هم پیش از موعد جایز نیست. اگر وقتش بگذرد قضا شده است و شخص به خاطر سستی و تنبلی گناهکار است. این‌‌ همان نظم زمانی است که ما در زمان حاضر شدیدا به آن نیازمندیم؛ امت ما به خاطر هدر دادن وقت چقدر عقب مانده است. اسلام هم‌چنین بعد مکانی را در عبادات در نظر گرفته است مثلا در احرام اگر حاجی از حد مورد نظر فرا‌تر رود گناهکار است و خونی بر او واجب می‌شود. وقتی همه‌ی مسلمانان در نمازشان به سمت کعبه می‌ایستند نظم در جهت‌گیری مکانی دیده می‌شود. 

نظم عملی در نماز جمعه و جماعت کاملا مشهود است؛ صف‌ها به زیبایی مرتب می‌شوند تا داخل صفوف جای خالی نباشد؛ پا‌ها و شانه‌ها به هم چسبیده در صفوف منظمی که گویی ساختمان محکمی را تشکیل داده‌اند. وقتی یکی از کار‌شناسان مدیریت در غرب، ویدیوی نماز جمعه‌ی حرم مکی در اثنای حج را مشاهده می‌کرد شگفت‌زده شد و گفت: چگونه سه ملیون نفر با یک کلمه و در ظرف چند ثانیه، منظم پشت سر امام قرار گرفتند به گمانم هیچ نیرویی نمی‌تواند سه ملیون انسان را در این چند ثانیه به طور منظم به صف کند. این امر باعث شده درباره‌ی اسلام تحقیق کند و سپس مسلمان شود. 

 نظم عملی و تربیتی در اقتدای نمازگزاران به امام جماعت کاملاً آشکار است هیچ کس حق ندارد از امام پیشی بگیرد یا با فاصله‌ی زیاد از او حرکت کند؛ چه تبعیت عجیب و چه نظم دقیقی! راستی این کار‌ها برای چیست؟ برای آن است که مسلمانان نظم را یاد بگیرند و پس از فرمان‌بری از خداوند، دقت و نظم و جدیت را بیاموزند. 

ضعیفان تا به مسجد صف کشیدند          گـــریـبان شـــهنشاهــان دریــدند

چو این آتـش درون ســینه افــسرد          مــسلمانان بــه درگـاهان خزیدند 

 اقبال

عبادات و شعائر دینی با این نظم و انضباط دقیق برای آن است که مسلمان را به نظم عادت دهد و این شیوه را با او تمرین کند تا از کارهای بیهوده و آشفتگی در زندگی دست بکشد. اگر عبادات او به این شکل زیبا انجام گیرد پس چرا عادات او منظم نباشد؟ نظم و دقت است که خیر و برکت را برای انسان به ارمغان می‌آورد. عبادات با اینکه تعبدی هستند اما با نص قرآن با حکمت و مقاصد ارتباط دارند؛ خداوند متعال می‌فرماید: 

 «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ» 

مسلّماً نماز (انسان را) از گناهان بزرگ و از کارهای ناپسند (در نظر شرع) بازمی‌دارد، و قطعاً ذکر خدا و یاد الله (از هر چیز دیگری) والا‌تر و بزرگ‌تر است. 

در خصوص روزه می‌فرماید: 

 «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» 

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بر شما روزه واجب شده است،‌‌ همان گونه که بر کسانی که پیش از شما بوده‌اند واجب بوده است، تا باشد که پرهیزگار شوید. 

پیرامون زکات فرموده است: 

 «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا» 

از اموال آنان زکات بگیر تا بدین وسیله ایشان را پاک داری، و (درجات) ایشان را بالا بری. 

درباره حج می‌خوانیم: 

 «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِی الْحَجِّ» 

حجّ در ماههای معیّنی انجام می‌پذیرد پس کسی که حجّ را بر خویشتن واجب کرده باشد در حجّ آمیزش جنسی با زنان و گناه و جدالی نیست. 

پیرامون اصلاح قلب‌ها نیز تأکید کرده است که: 

 «لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَکِن یَنَالُهُ التَّقْوَى مِنکُمْ» 

گوشت‌ها و خونهای قربانی‌ها هرگز به خدا نمی‌رسد (و موجب رضای او نمی‌گردد) و بلکه پرهیزگاری (و ورع و اخلاص) شما بدو می‌رسد. 

 

علاوه بر این اهداف، نظم و دقت در انجام عبادات بر اهمیت وقت و نظم در کار دلالت می‌کند؛ در علم اقتصاد نظم اداری و فکری یکی از مهم‌ترین عناصر تولید است و کشورهای پیشرفته برای آن اهمیت ویژه‌ای قائلند. به عنوان مثال در ژاپن مواد خام و نفت وجود ندارد با این حال به واسطه‌ی نظم و تکنولوژی پیشرفت کرده است؛ این کشور پس از آنکه در جنگ جهانی دوم به خاک نشسته بود از صفر آغاز کرد و امروزه با آمریکا رقابت می‌کند. کره‌ی جنوبی نیز که سی سال است که از جنگ آسوده است؛ البته هنوز هم از سوی همسایه‌ی شمالی خود تهدید می‌شود اما به پیشرفت چشم‌گیری دست یافته است و تولیدات آن با تولیدات آمریکا برابری می‌کند و‌گاه از آن نیز فرا‌تر می‌رود. 

 ما در جهان عرب نفت، گاز و مواد خام داریم؛ از ثروت فراوان و منابع مالی مستقل برخورداریم و تمام لوازم مادی برای پیشرفت علمی و فنی را در اختیار داریم؛ اما هم‌چنان از فقر و گرسنگی و عقب‌ماندگی و مشکلات گوناگون رنج می‌بریم. در بخش علم و تکنولوژی سهم قابل توجهی نداریم بلکه وابسته به کشورهای تولیدکننده هستیم و به بازار مصرف آنان تبدیل شده‌ایم. 

آیا این مسایل نیاز به بازبینی در تربیت دینی ندارد؟ بین آن‌چه اسلام می‌‌خواهد و بین آن‌چه ما بر آن هستیم فاصله‌ی زیادی وجود دارد. در برنامه‌ها، فعالیت‌ها و کارهای ما، در مدارس و دانشگاه‌های ما نیاز به تغییر کلی داریم و این مسأله بیشتر متوجه تمام کسانی است که دستی در تغییر دارند: 

 «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»

همزیستی مسالمت‌آمیز بر خوان رسول الله و شاگردان ممتاز مدرسه‌اش

$
0
0
عرفان زمردی
ترجمه: 
جمشید ولدبیگی

متنی که در پی می‌آید برگردان نوشته‌ای از عرفان زمردی با زبان کوردی است که در روز دوازدهم بیع الاول امسال در مسجد قبای پاوه قرائت شد. با توجه به اهمیت موضوع، بنده هم با هماهنگی صاحب قلم، آن را به زبان فارسی به حضور شما خواننده گرامی تقدیم می‌دارم. به این امید که مفید واقع گردد. 

بی‌شک اگر جهان اسلام امروز را در یک آن، از جلو دیدگان خود بگذرانیم، آنچه را که از کانال‌های ماهواره‌ای و تلویزیونی می‌بینیم و یا بر سربرگ روزنامه‌ها و مجلات می‌خوانیم و یا از امواج رادیو وسایتهای اینترنتی می‌شنویم و می‌بینیم خیلی امیدوارکننده نیستند. 

بیشترین تصاویر و برجسته‌ترین خبر‌ها، اخبار مربوط به کشت و کشتار و ضرب و جرح و فریاد و فغان و گرسنگی و آوارگی و محاصره‌ی اقتصادی و زندانی کردن و اعدام و... است. که هیچکدام مایه‌ی افتخار و مباهات نیستند. 

چه اخباری می‌شنویم و می‌بینیم و می‌خوانیم از عراق و سوریه، از لبنان و فلسطین، از سرزمین اهرام، از مصر و لیبی و یا در مورد بحرین و یمن و سودان و سومالی و دیگر سرزمین‌های اسلامی؟ 

نمای روشن و واضح همه‌ی این ممالک ما نمای همدیگر را قبول نکردن و اعتراف نکردن به حق و حقوق دیگران و پایمال کردن آن است. باهم بودن، آزادی و عدالت و مساوات و تسامح و مهربانی و گذشت و مهرورزی در میان ما خیلی کمرنگ و نایاب است. 

حال با نگاهی کلی و گذرا مقایسه‌ای کن با ممالک و شهروندان اروپایی و آمریکایی که صد‌ها کشور با زبان و گویش‌های متفاوت و اقوام و ملیت‌های مختلف و آیین و ایدئولوژی گوناگون هستند و چگونه باهم ارتباط دارند و با همگرایی زندگی می‌کنند؟ 

چقدر اخبار جنگ فرقه‌ای، زبانی، ملی و مذهبی و از این دست را می‌شنویم و می‌‌خوانیم و می‌بینیم؟ 

به انتخابات آن‌ها نگاه کنید. به انتقال قدرت در میان آن‌ها نگاه کنید که چقدر آسان و راحت از یکی به یکی دیگر منتقل می‌شود! نگاه کنید که چگونه مایه‌ی شگفتی ما‌ شده‌اند. خیلی از اوقات با حسرت به آن‌ها نگاه می‌کنیم و خودمان را در مقایسه با آن‌ها خیلی دست کم می‌گیریم. 

ای دوستان گرامی به یاد دارید آن هنگام که باراک حسین اوبامای افریقایی‌تبار، سیاهپوست مسلمان‌زاده، که به عنوان اولین رییس‌جمهور سیاهپوست آمریکا انتخاب شد، چگونه ورد زبان همه کس شده بود و آفرین و بارک الله می‌گفتیم که مردمان آن دیار نژادپرستی را به کناری گذاشته‌اند. و آرزوی می‌کردیم که چه زمانی ماهم به آن سطح از باهم بودن و زندگی مسالمت‌آمیز داشتن برسیم! 

چند مدت پیش هم خبری از این دست را دیدیم و شنیدیم که دختری کورد اهل شهر کلار استان حلبچه کوردستان به نام بانو هانا جاف که مشاور نخست‌وزیر مکزیک است جهت دیدار به زادگاهش کوردستان برگشت و رسانه‌ها توجه و بهای خاصی به آن دادند و از این طرف و آن طرف شنیده می‌شد که آفرین و بارک‌الله برای مکزیکی‌ها به خاطر تسامح‌های و زندگی مسالمت‌آمیزشان که دختر بیست و هفت ساله‌ی کورد زبان در میان آن‌ها به کابینه‌ی ورزا دست می‌یابد و می‌رسد. 

یا این مورد که همه می‌دانید به عنوان مثال اکراد ساکن اروپا و آمریکا مانند همه‌ی اقلیت‌های ملی درمدرسه و اماکن آموزشی در هفته، چند ساعتی با زبان شیرین کوردی مشغول به تحصیل هستند. 

آری همه‌ی این‌ها نکته‌های مثبت و مهم و شایسته‌ی دست‌مریزاد گفتن‌اند، به همین دلیل است که باعث شگفتی ما شده و آرزومندیم که در میان ملت و مردم ما هم تسری یابد. 

ولی جای خود دارد که بپرسیم که آیا همیشه ما اینگونه و آنان، این چنین بوده‌اند؟ 

وقتی به تاریخ مراجعه می‌کنیم و تاریخ را ورق می‌زنیم مشخص می‌شود که نه. اینگونه نبوده است. 

اگر غربی‌ها در قرن بیست و یکم به همگرایی و همزیستی مسالمت‌آمیز دست یافته‌اند ما مسلمانان پانزده قرن پیش از این، نمونه‌ای خیلی زیبا‌تر از آن را در دوران طلایی و درخشان زندگی پیشوای بزرگمان حضرت محمد (ص) پیشوای پیامبران پیامبر آشتی و باهم بودن را تقدیم به جامعه بشریت نموده‌ایم.

نگارمن که به مکتب نرفت و خط ننوشت                  به غمزه مسأله‌آموز صد مدرس شد

آن کس که خواب را با دیدگانش قهر داد تا قانون بلند مرتبه‌ی آسمانی را از بارگاه پاک یزدانی به مژدگانی و به عنوان هدیه برایمان بیاورد، دسته دسته سلام و درود و صلوات بر روح پاک او وهمه‌ی رهروان و یاران پاکش باد. 

همراهان گرامی، ما به عنوان امت اسلامی می‌بایست بیشتر از اکنون و پیشرفته‌‌تر از سایر ممالک پیشرفته در زمینه‌ی وحدت و داشتن زندگی مسالمت‌آمیز رشد می‌کردیم. 

ملتی که بداند در آیین اسلام و در اولین منبع آن یعنی قرآن کریم یک نفر که مستقیم اسمش در قرآن آمده و مورد نفرین و لعن قرار گرفته آن ‌هم ابولهب عموی بزرگ پیامبر باشد و در‌‌‌ همان حال بلال حبشی آفریقایی‌تبار سیاه‌پوست به عنوان سخن‌گوی اسلام و پیامبر، شایسته‌ی قدر و احترام گردد و بدان پایه از رشد و تکامل دست یابد. چرا باید نژادپرستی در میانشان رشد کند و دوباره زنده شود؟ 

نگاهی به یاران پیامبر اسلام بیندازید. بلال حبشی از حبشه، سلمان فارسی از ایران، صهیب رومی از روم، ابوبصیر و کاوانی کوردی از کوردستان و چندین نفر دیگر از همین افراد. می‌بینیم که خداوند بلند مرتبه در آیات قرآن کریم به زیبا‌ترین تعابیرو کلمه به تعریف آن‌ها می‌پردازد (السابقون الأولون) پیشقراولان و جانفدایان اولین. اینگونه آن‌ها را اجر می‌نهد و بالا‌تر از همه قرار می‌دهد و وعده و مژدگانی بخشش به آن می‌دهد: (رضی الله عنهم ورضوا عنه) 

آری می‌بایست امت اسلامی خیلی زود‌تر از همه، عینک نژادپرستی، ملی‌گرایی و تعصب طبقاتی را به کناری می‌گذاشت و دید و باورش را با دید و باور رسول‌الله و یاران و اصحاب بزرگوارش روشن می‌کرد. 

سروران و بزرگان این نمونه‌ای از مدرسه‌ی پانزده قرن پیش رسول الله و اصحاب کرامش بود. حال آیا فقط همین بوده؟ خیر

نگاهی به شاگردان مدرسه‌ی پیغمبر بیندازید. قهرمان بزرگ جهان اسلامی عموما و کوردستان عزیزمان خاصتاً، سلطان صلاح‌الدین ایوبی از شاگردان برجسته‌ی مدرسه‌ی پیامبر است. صلاح‌الدین در همه‌ی دنیا به زیرکی، توانمندی، شجاعت، دلیری و با عاطفه و مهربانی و در اوج قدرت و حاکمیت به بخشش و گذشت معروف بوده است. دوران صلاح الدین ایوبی یک نمونه‌ی کامل برادری و زندگی مسالمت‌آمیز مسلمانان در میان خود و با دیگران به حساب می‌آید. 

صلاح الدین در کوردستان به دنیا آمد و رشد کرد و در کشور اهرام، کشور امید‌ها و آرزو‌ها، قاهره‌ی پایتخت مصر بر تخت حاکمیت نشست و از آن‌جا رهبرهمه‌ی مسلمانان شد. 

جهان اسلامی آن روز نزدیک به نهصد سال پیش از این، با همه‌ی تفاوت‌های ملیتی و زبانی و... همه از برادران فارس و عرب، کورد و ترک، لر و بربر، یکصدا و یک صف به یاری صلاح‌الدین شتافتند و هجوم و حملات صلیبی‌‌ها را در هم شکستند. 

آنچه که دارای ارزش است و خیلی مهم؛ این است که در هیچ منبعی نوشته یا اشاره نشده که فردی یا گروهی و یا طبقه‌ای و طایفه‌ای در جهان گسترده‌ی اسلام آن دوران، علیه صلاح‌الدین قیام کند و یا اعتراضی نماید و بگوید که چطور می‌شود یک فرد کورد بیاید و در کشور من در مصر یا یمن و حجاز و شام و کجا و کجا رهبر من گردد. بلکه همه با دل و جان سرباز صلاح‌الدین و خدمتگزارقوم و ملت و آیین خود بودند. 

براستی این است بازی روزگار و جای بسی شگفتی است! 

باید از خودمان و تاریخ این سؤال را بپرسیم که براستی چرا هزار و چهار صد و اندی سال پیش در دوران رسول الله و کمی کمتر از هزار سال پیش در دوران صلاح‌الدین ایوبی توانستیم نمونه‌ای آنگونه عینی از همزیستی، برادری، برابری و دادپروری را تقدیم به جامعه‌ی انسانی کنیم و هم‌اکنون نیز به آن مفتخر هستیم؟ 

ولی حالا چی؟ باید چشم به راه چه چیزی باشیم؟ که عینک نژادپرستی و تعصب طبقاتی و خودی و غیر خودی چشم ما را کم‌سو کرده و بیشتر از آن در میان یک روستا بالا برره و پایین برره و این ورِ دِه و آن ورِ دِه درست شده است و میان آن‌ها جنگ و دعوا و سر و صدا برپا می‌شود چشم دیدن یکدیگر را ندارند و مثل دشمنان قسم خورده و به خون هم تشنه، به یکدیگر می‌نگرند. تا برسد به دو کشور متفاوت و دو قوم مختلف با دو زبان و دو مذهب متفاوت. 

دوستان همراه من! با همه‌ی اینها می‌دانید نسیم امیدبخش آگاهی و بیداری، جهان اسلام را فرا گرفته و کلافه‌ی به هم تنیده و مستحکم دیکتاتورهای خون‌آشام، بعثی‌های ظالم، آتاتورک‌های فاشیست و فرعونیان خونریز به سراشیبی افتاده و یک به یک و پشت سر هم آن‌ها را به کناری پرت می‌کند و به زباله‌دان تاریخ می‌سپارد. 

بهتر است بدانید و بدانیم هزاران کودتای خون‌آلود آمریکایی‌ و صهیونیستی و سلطنت‌طلبان عربی نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد و امت اسلامی باری دیگر با تکیه بر نصرت الهی و با همت فکر نافذ و توانمند ایدئولوژی اسلامی آن به قله‌های افتخار و مباهات و سرافرازی برمی‌گردند و در زیر سایه با هم بودن و داشتن زندگی مسالمت‌آمیز و بر سر سفره و خوان ایمانی رسول الله و شاگردانش جمع می‌گردند. 

رێژنه‌ی ره‌حمه‌تی یه‌زدان

له سه‌رگیانی پێشه‌وامان

له‌ سه‌ر خزم و خێزانانی

هه‌م یار و هه‌م هاوەڵانی

له‌ سه‌ر جه‌م شوێنکه‌وتووانی

له‌ ئیستاوه تا به‌یانی

له به‌یانی تا کۆتایی

له‌ وێنه‌ش تا ماڵاوایی

ماڵاوایی دوا سه‌فه‌ری

دونیای فانی

خدایا باران رحمتت را بر روح پیشوایمان محمد –صلّی الله‌ علیه‌ وسلّم- و همه‌ی آل، یاران، همسران، خویشاوندان و پیروانش، از هم‌کنون تا طلوع فجر و از بامدادان تا شامگاه‌ان و از آنجا تا وداع نهایی از دنیای فانی، فرو ببار!

چرا CIA اردوغان را هدف گرفته است؟

$
0
0
سیبل ادموندز
ترجمه: 
برگردان از ترکی: نایب قدرت
گردآورنده: 
تایم تُرک-مرکز خبر

 برای درک بهتر حوادث و رویدادهای اخیر ترکیه و خاورمیانه، مصاحبه‌ی بسیار روشن‌کننده از وب‌سایت «تایم تُرک» را  ترجمه کرده و تقدیم می‌نمائیم.

-           CIA به چه دلیلی، اردوغان را مورد هدف قرار داده است؟

مدت زیادی است که در ترکیه زندگی کرده و سیاست داخلی این کشور را از نزدیک دنبال می‌کنم. در حقیقت این موضوع، به مسئله‌ی «خبررسانی برای FBI» و برملاکردن دیدارهای مخفیانه آمریکا و ترکیه از جانب خودم برمی‌گردد. به همین جهت، به اتهام وارد کردن آسیب‌ به منافع دوطرف، یعنی آمریکا و ترکیه، به طور کلی از کشور اخراج شدم.

در پی پرسش برخی از شهروندان آمریکایی بر صفحه‌ی تویتر و درخواست آنها برای در میان گذاشتن افکار و اندیشه هایم راجع به اردوغان، مقاله ای را ترتیب دادم و برای اینکه واقعیت را در اختیارشان گذاشته باشم، ناچار شدم تا به آنها اطلاعاتی تاریخی حول محور آنچه که پشت پرده‌ی این رویدادها وجود دارد، ارائه نمایم.

برای آمریکائی‌ها جای بسی شگفتی است؛ اردوغان، که قبلاٌ همسان یک مَلَک بود، چگونه است که اکنون در نگاه آمریکا، مانند یک شیطان و دشمن تلقی می‌شود؟ این چه سیستمی است ؟ این یک حقیقت است که  CIA حکومتهای دست نشانده‌ی خود را تاسیس می‌کند، از آنها استفاده‌ی ابزاری کرده و سپس در یک شب آنها را از میان بر‌می‌دارد. می‌خواهد همین بلا را هم بر سر اردوغان بیاورد. آری! متاسفانه این شرایط، برای بسیاری از آمریکائی‌ها خاطره‌ی فراموش نشدنی مصافحه‌ی دونالد رامسفلد با صدام و سپس سقوط آشکار حکومت صدام به وسیله‌ی آمریکا را در اذهان زنده می‌کند. همین فرایند را، برای اردوغان هم به وضوح مشاهده می‌کنیم.

 

-           و اما فرایند تسویه حساب با اردوغان، ظاهراً از پارک «گزی» شروع شده است. اما همانطوریکه در مقاله تان هم اشاره کرده‌اید، دلایل متعددی دارد. شما در مصاحبه‌ی قبلی به فتح الله گولن به عنوان نمونه اشاره نمودید. به نظر شما دلیل این تغییر چیست؟ و چرا اردوغان از چشم(آمریکا) افتاد؟

بله، همه‌ی اینها، همراه با بروز اختلافات بین اردوغان و گولن شروع شد. جماعت گولن، برای به قدرت رسیدن حزب عدالت و توسعه(AKP) تلاش جدی و شایانی از خود نشان داد. اردوغان و گولن، با یاری بروکراتهای جماعت به این نقطه رسیده‌اند. ولی باید توجه داشته باشیم که گولن تنها یک نماد است. آنچه که مهم بوده و محور کارها تلقی می‌گردد، همانا «مارک گولن» است. یعنی «گولن» پشت مارک خود پنهان شده و برای برجسته کردن این مارک تلاش می‌کند. بعد از سال 1997، CIA گولن را وارد بازی کرد. از نظر جناح لائیک، گولن در صدد تشکیل یک حکومت دینی بوده و علیرغم جرمی که دارد، به دنبال این هدف است.  CIAایشان را به آمریکا آورد، اتفاقاً درست در جوار مرکز CIA وی را اسکان دادند. گولن 15 سال است که در آمریکا زندگی می‌کند؛ و شبکه ای 25-20 میلیارد دلاری را در کنترل خود دارد؛ و هیچکس نمی‌داند که به راستی این همه پول از کجا بدست آمده است. این برنامه‌ی «الف» گلادیون بود.

مدارس، مساجد و مکتب‌خانه هایی که گولن با همکاری CIA در خارج از آمریکا تاسیس کرده بود، یکی بعد از دیگری تعطیل و پلمپ شدند؛ زیرا این کشورها، موجودیت جماعت گولن را برای امنیت خود نوعی تهدید دانسته و آن را عملیاتی می دانند که با همدستی CIA صورت می‌پذیرد. طبیعی است که  CIA و جماعت گولن با این اقدامات از بین نرفتند؛ زیرا توانسته بودند در ترکیه شبکه های قوی و قدرتمند رسانه ای تشکیل داده و از طریق تجارت و خرید و فروش، تشکیلات پلیسی و زمینه های حقوقی و نظامی، نفوذ خود را در همه جا حفظ کنند. همین  شبکه‌ی قدرتمند، یعنی جنبش مشترک گولن و CIA، با پر رنگ کردن اردوغان، وی را به حکومت رسانده بود.

در اصل، حزبی که اردوغان عضو آن بود، در سال 1997 با مداخلات نظامی تعطیل گردید و اردوغان نیز زندانی شد. این بار در سال 2002، ارتش عقب نشینی کرده و با اختیار کردن سکوت، اجازه داد تا اردوغان در رقابت انتخاباتی برای به دست آوردن پست نخست وزیری شرکت کند.

 

-           چیزی که بین سالهای2002-1997 تغییر کرد چه بود؟

در این مرحله، گلادیو به مرحله‌ی «ب» از طرح خود رسیده بود. فتح الله گولن دیگر در آمریکا استقرار یافت.

 اردوغان در این اثنا تغییر کرده بود. بیش از حد اعتبار به دست آورده و رشد کرده بود. می‌گفت که دیگر مجبور نیست  برای این امام (فتح الله گولن) تعظیم کند و مردم وی را دوست دارند. می‌گفت: «امام بخواهد یا نخواهد، خواسته‌ی خود را با آزادی تمام به جا خواهم آورد». این حرکت، شورشی بود برای مارک «گولن» ، CIA و نظایر آن. یکی از دلایل این محبوبیت، همین اعتماد به نفس بالایی بود که در اردوغان مشاهده می‌شد. دلیل دیگر، موضع تند اردوغان با مسئله‌ی اسرائیل و تاثیر گفته هایش در این  خصوص بود. علیرغم وجود رسانه ها، فتح الله گولن بیش از همه‌ی احزاب ترکیه، این موضوع(مخالفت اردوغان با اسرائیل) را مورد انتقاد قرار می‌داد. در این میان، به این نکته نیز دقت شود که، بزرگترین حامی گولن در آمریکا، لابی یهودی می‌باشد. می‌توانید وارد گوگل شوید و عبارات: AIPAC یا ATC که بزرگترین لابیهای یهودی هستند و یا "GULEN AIPAC "را در موتور جستجو نوشته و تحقیق نمائید. جای تعجب است که یک امام مسلمان مانند گولن، از طرف لابی یهودی مورد حمایت قرار گیرد. لابی یهودی، به هیچ عنوان از مدل اسلامی پشتیبانی نمی‌کند. تنها این وضعیت کافی است که مردم در مورد گولن دچار شک و تردید شده و سؤالاتی در ذهن خود بپرورانند. همین مسئله یکی از دلایل به وجود آمدن اختلاف بین اردوغان و گولن می‌باشد. به این معنی که فتح الله گولنی که مورد حمایت لابی یهودی است، موضع تند اردوغان در قبال اسرائیل را صحیح نمی‌دانست. زنگ جدائی بین این دو، شروع به نواختن کرده بود و بعد از آن موضوع سوریه سر برافراشت. ادعا می‌شد که «حکومت اردغان مخالفین سوریه را آموزش داده و مسلح می‌کند و همه‌ی این آموزشها از طرف آمریکا در پایگاه انجرلیک مدیریت می‌شود». تا اینجا هر چیزی طبق برنامه پیش می‌رفت. بین حکومت ایالات متحده‌ی آمریکا و اردوغان تفاهم وجود داشت. برای سرنگونی رژیم اسد، هر نوع فعالیتی صورت می‌گرفت؛ اما در آمریکا حادثه‌ای رخ داد که قابل انتظار نبود. تشکلات قوی ضد اوباما ، خشونت بکار گرفته توسط اسد را برای همگان توجیه کردند و در نتیجه، دخالت آمریکا در سوریه نگرش منفی به خود گرفت. اوباما، حمایت را از دست داد. درست در این مرحله، دخالت روسیه در مسئله‌ی سوریه، آمریکا را مجبور به عقب نشینی کرد. در این اثناء، ترکیه که دارای بهترین رابطه با اسد بود، به خاطر حمایت از مخالفین دولت سوریه، همه‌ی روابط را با این کشور گسست. وقتی‌که امریکا عقب نشینی کرد، اردوغان در میدان تنها ماند. دیگر محبوبیت قبلی را نداشت. تبدیل به رهبری منفور شد. آمریکا دیگر به وعده‌هایش عمل نمی‌کند و اردوغان را در میدان تنها گذاشت. همین مسئله، سبب خشم اردوغان گردید. این دلیل سوم می‌باشد.

در این مرحله، حادثه‌ی دیگری رخ داد و آن هم رویداد «گزی پارک» می‌باشد.  گولن، اختلاف خود با اردوغان را یک فرصت دانست و به محض شروع اعتراضات «پارک گزی»، افراد خود را وارد صحنه کرد. اردوغان می‌دانست که چه بر سرش خواهد آمد.« گولن و CIA دست به کار شده بودند». گولن، نقش فعّالی در مدیریت این اعتراضات ایفا کرد. اردوغان، خود این حقیقت را به درستی می‌دانست. رویداد«گزی پارک» می‌توانست صرفا از طرف مردم شروع شود، اما جماعت گولن که در کنترل CIA می‌باشد، و نیز صاحبان قدرت سابق مخالف حزب عدالت و توسعه (AKP) از ارزیابی این فرصت به نفع خود غافل نماندند و همصدا با آمریکا و اروپا، تلاش کردند تا اردوغان را به عنوان «دیکتاتور» به جامعه معرفی کنند. ادعا کردند که اردوغان با القائده در ارتباط است و به آنها کمکهای مالی ارائه می‌کند؛ که قبلا در خصوص نحوه‌ی فعالیت القاعده توضیح دادیم. تمام این شایعات، توسط CIA مدیرت می‌شد.

 

-           همه‌ی این موارد کاملا روشن و قابل درک است. اما سؤالی که در ذهن من وجود دارد این است که، اگر درواقع چنین مشکلی بین فتح الله گولن، یا بهتر بگویم، بین CIA و اردوغان وجود داشته باشد، دلیل این مشکل چیست؟ CIA از اردوغان در ترکیه چه انتظاری دارد؟

اردوغان و AKP، هرکدام یک نماد هستند.  درست مانند حکومتهای (...) دیگر، مانند اوباما وجورج بوش. اما آنچه مهم است، قدرتی است که این سمبل‌ها را مدیریت می‌کند. مانند CIA و یا صنایع اسلحه سازی آمریکا. سازمان جاسوسی آمریکا انتظار دارد که تمامی مسائل و سیاست‌های داخلی و خارجی حکومتهای دشت نشانده‌ی خود را طبق میل خود کنترل نماید، آنها برای نهادینه کردن این سیستم، سالهای مدیدی، تلاش و برنامه ریزی کرده‌اند. آنها حکومتهای دست نشانده‌ی خود را بر سر کار می‌آورند  اما نمی‌گذارند که عمر طولانی داشته باشند.

سیاست CIA در ترکیه این است که این کشور را به یک مدل تبدیل کرده و سایر ممالک را بر اساس همین مدل به زیر کنترل خود درآورد. (ظاهراً) تلاش می‌کند که پروژه‌ی اسلام علمی را درخاورمیانه اجرا کند. اختلافات بین اردوغان و گولن، به عبارت دیگر بین اردوغان و CIA، این طرح‌ها را منعکس می‌کند. CIA کنترل اردوغان را از دست داد. در این میان مشکلی با گولن ندارد. گولن در دستان CIA کاملا رام شده و اوامر آن را حرف به حرف به اجرا در میآورد. اختلاف بین اردوغان و CIA بیش از پیش شدت گرفت. برای این که نشان دهد حاضر نیست در برابر CIA گردن کج کند، پیام فرستاد و گفت: «خرید چند میلیارد دلاری اسلحه را نه از آمریکا، بلکه از چین به انجام خواهم رساند». جهان از این رویکرد در تعجب فرو رفت. این رویکرد اردوغان، قوانین سطح بالای ناتو و آمریکا را زیر سؤال برد. این حرکت، منافع صنایع اسلحه‌سازی ناتو و آمریکا را تهدید می‌کرد. اردوغان، پا را از این هم فراتر نهاد و اعلام کرد: «سالهاست که در انتظار ملحق شدن به اتحادیه‌ی اروپا به سر می‌بریم، اما پی بردم که این امر محقق نخواهد شد؛ اکنون به جای آن، در نظر داریم به شانگهای بپیوندیم». برای رسیدن به این منظور، رسما اقدام نمود. این موضع اردوغان، برای CIA و ناتو، قابل هضم نبود. ترکیه، که صد سال است یوغ دست نشاندگی آمریکا را بر دوش می‌کشید، اکنون علیه او قد علم کرده است. غرب، حاضر نیست سیستمی را که صد سال است با زحمت زیاد در این کشورتاسیس کرده، به این سادگی از دست بدهد. 

 با این رویکرد، اردوغان به غرب اعلام کرد که تاریخ مصرف این سرسپردگی به سر رسیده است. آمریکا تلاش کرد تا با تنبیه کردن اردوغان، وی را به عبرتی برای سایر حکومتهای دست نشانده تبدیل کند؛ زیرا این رویکرد ممکن است از سوی دیگران نیز اتخاذ شود. آمریکا نمی‌خواهد این خطر را بپذیرد.

 

راههای خروجی زیر را به اردوغان پیشنهاد کردند. طبیعی است که دسترسی به این اطلاعات در هیچ جایی ممکن نیست:

1.         عقب نشینی کن. هر چیزی به مانند گذشته خواهد شد. روابط خود با اسرائیل را عادی کن وباید از خرید اسلحه از چین صرف نظر کنی. از شانگهای فاصله بگیر و از گولن عذرخواهی کن. این اولین انتخاب شما خواهد بود.

2.         بدون صدا استعفا داده و صحنه را ترک می‌کنی؛ زیرا در حال حاضر کسی را برای جایگزینی تان معین کرده‌ایم. همه‌ی مبالغی را که تاکنون به کف آورده‌ای را می‌توانی در اختیار داشته باشی. قبل از شما، دیگران هم همین کار را کرده‌اند. اجازه خواهیم داد با پول‌تان در انگلستان اقامت گزینید.

3.         اگر این دو شرایط را قبول نکنی، منتظر ما باش، که در نتیجه شما را با دو سناریو مواجه خواهد کرد: الف) مانند قذافی و صدام، نابود خواهی شد و تو را در میدان «تقسیم» و یا «گزی پارک» خواهیم کشت. ویا، ب) به هر شکل، مانند مبارک تسلیم شده و در جائی مانند انگلستان، تو را به زندان خواهیم افکند وباقیمانده‌ی زندگی خود را در آنجا خواهی گذراند.

حال، اردوغان با این گزینه ها رو در رو است. این گزینه ها در مورد قذافی، صدام و مبارک هم اعمال شدند. آری  CIA اینگونه کار می‌کند. سناریوها در جزئیات و دقت آنقدر نزدیک به هم هستند که انسان از تکرار آنها دلش به تنگ می‌آید.

در خلال چند ماه دیگر، درگیری‌های فی ما بین بیشتر خواهد شد. آنها در حال پیاده کردن طرح ارتباط اردوغان با «القادی» (یاسین) هستند. «القادی» از اواسط 1999 به بعد، زیر نظر FBI بوده و مرکز فعالیت او در شیکاگو قرار داشت. جالب این که، دفتر مرکزی گلادیو هم در شیکاگو است. در همان زمان «عبدالله چاتلی» به شیکاگو رفت. وی در آمریکا مکرراً اجازه‌ی اقامت (کارت سبز) دریافت می‌کرد، و سپس به کشورهای مختلفی اعزام شد. به عنوان مثال؛ می‌توان اعزام او به آذربایجان برای ترور «علی‌اوف» را نام برد. شیکاکو مرکز مدیریت این ماموریت‌ها است. هر زمان FBI  اقدام به فشار بر روی القادی و دستگیری او می‌نمود، CIA مداخله می‌کرد و مانع این اقدامات می‌شد. درنهایت، القادی بساط خود را جمع کرد و زمان کافی برای فرار به آلبانی به دست آورد. اما بعد از فرار او، متوجه شدند که به آسانی او را از دست داده‌اند. در این میان، آمریکا او را به اتهام کمکهای مالی به رویداد 11 سپتامبر، تحت تعقیب قرار داد. سپس ادعا کردند که آدرس و همه‌ی جزئیات را در خصوص او بدست آورده و از حکومت آلبانی درخواست خواهند کرد که او را تسلیم نماید. اما، حتی از دادن  دو هفته فرصت به القادی برای ورود به ترکیه نیز اهمال نکردند. بار دیگر ظاهراً تاسف خوردند که او را در آلبانی هم از دست دادند و ادعا کردند که این بار وی را از دولت ترکیه باز خواهیم خواست. ترکیه، از تحویل دادن وی خودداری کرد و اعلام کرد که در هر صورت، وی را به آمریکا تحویل نخواهد داد. و در مقابل، آمریکا برای ترکیه خط و نشان کشید و پرونده را مختومه اعلام کرد.

القادی، علاوه بر آذربایجان، به بسیاری از کشورهای دیگر به استثنای ممالک آسیایی به راحتی مسافرت می‌کرد. در همان زمان،  به کشورهای اروپائی هم سفر می‌کرد. مثلاً، به لندن برای سفرهای کاری می‌رفت.

سرانجام، القادی خود را به عنوان یک تاجر به سازمان ملل معرفی کرده و تقاضای حذف نام خود را از لیست تروریسم تسلیم سازمان نمود. سازمان ملل بعد از بررسی تقاضای وی، نام او را از لیست تروریسم خارج نمود. بنا به دلایل نامعلوم، ناگهان عکس‌هایی منتشر شد که در آن فرزند اردوغان را در کنار القادی نشان می‌داد. این مسئله در سطح وسیعی منتشر شد. این اخبار بیش از هر کسی، از سوی جماعت فتح الله گولن در میان عموم تقویت و پخش می‌شد. طبیعی است که CIA این جریان را مدیریت نموده و علاوه بر بکارگیری ابزاری مانند گولن، گروهی از تشکیلات اطلاعاتی ترکیه(MIT) را نیز به کمک طلبید. نکته‌ی حائز اهمیت این است که، بیشتر این اخبار از منبع ویکی لیکس سرچشمه پیدا می‌کردند. در اینجا یک سوال ذهن مرا هم به خود مشغول کرده است؛ آیا این اخبار قبلا در ویکی لیکس موجود بوده یا ناگهان به مانند اخبار کشف شده مطرح بود؟ در این رابطه، مطمئن نیستم. آیا ویکی لیکس نیز  در کنترل CIA است؟

 

-           آیا به نظر شما، آنچه که بر سر قذافی و صدام آمده است، دقیقا همان بر سر اردوغان نیز خواهد آمد، یا کمی با آنها متفاوت خواهد بود؟

ترکیه کاملا با مصر و یا لیبی تفاوت دارد. دینامیک‌ها هم در ترکیه با این کشورها فرق دارند. روی‌هم‌رفته، مردم ترکیه واقعاً در سطح آگاهی بیشتری برخوردارند. سیستم دوحزیب که آمریکا برای اغفال کردن مردم بنا نهاده، در ترکیه کارائی ندارد. فراکسیونها و جریانات سیاسی زیادی در ترکیه وجود دارند. بازی بیا- بروی دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در آمریکا و به تبع آن، به بازی گرفتن دلخواه مردم، در ترکیه قابل اجرا نیست. توده ها از سطح بالائی از آگاهی برخوردارند . در کشوری که این چنین مردمانش را آموزش داده، نمی‌توان به سادگی نقش بازی کرد. تفاوت دیگر بین دو ملت ترک و آمریکائی، فعال بودن ترکها است. ترکها مردمانی هستند که به خیابان‌ها سرازیر شده و با قدرت هرجه تمام، از حقوق خود دفاع می‌کنند. این سؤال را از من می‌پرسند که، بالاخره چه کسی بازی را خواهد برد؟ در جواب می‌گویم: «بازی را ترکیه خواهد برد»زیرا به آنها ایمان دارم. این ملت می‌تواند سرنوشت خود را تعیین کند.مردم ترکیه باید چشمهایشان را باز نگهدارند و از مصر و لیبی درس و تجربه دریافت کنند. من این را به جهت وطن پروری می‌گویم. ما در اینجا راجع به انسانهایی صحبت می‌کنیم که متفاوت هستند. طرحی که آمریکا در مصر و لیبی ریخت، در ترکیه به این سادگی قابل اجرا نخواهد بود.

موضوع دیگر، مسئله‌ی اتحادیه‌ی اروپا است. ترکهایی که قبلا این اتحادیه را شاه‌راه نجات می‌دانستند، اکنون سقوط سیاست و اقتصاد این اتحادیه را با چشمان خود می‌بینند. ظهور آلمانی‌های جویای کار در ترکیه، و بیکاری مفرط اروپا را می‌بینند. در نتیجه، عدم ورود به اتحادیه‌ی اروپا را یک امتیاز می‌دانند.

 

*سیبل ادموندز: مترجم سابق پلیس فدرال آمریکا (FBI) است که به اتهام درز اطلاعات سرّی از سوی این سازمان اخراج شد. وی یک ترک آمریکایی و مؤسس ائتلاف امنیت ملی افشاگران است. در ماه مارس کتابی تحت عنوان نیازمندی‌های زن-داستان سیبل ادموندز را منتشر کرد.

آموزش به‌ زبان مادری حقّ قانونی فرزندان ماست- دبیر پاوه‌ای

$
0
0

کارگاهی آموزشی با حضور مؤلفان کتب درسی دینی و قرآن، دبیران و آموزگاران سطح شهرستان پاوه برگزار و در آن بر حقّ قانونی آموزش به‌ زبان مادری تأکید شد. 

در کارگاهی آموزشی که‌ به مناسبت کندوکاو کیفیت کتب درسی هدیه‌های آسمانی و قرآن مدارس در روز یکشنبه 18 اسفندماه‌ 92 برگزار در محل سالن برگزاری همایشهای اداره‌ی فرهنگ و ارشاد اسلامی پاوه‌ شد، عرفان زمردی از دبیران شهرستان و سرگروه آموزشی متوسطه‌ی این کتب، در سخنانی گفت: «با توجه به شرکت همکاران در نشستهای مختلف تخصصی مثل این گردهمایی در مرکز و سایر استانها که در آن شنونده‌ی محض بوده‌ایم، از حضور مؤلفان درخواست داریم که با سعه‌ی صدر این بار ابتدا آنان شنونده باشند، سپس ما هم همان شنونده‌ای خواهیم شد که بوده‌ایم.»

وی در سخنانش درباب ضرورت آموزش به‌ زبان مادری گفت: این حق طبیعی و قانونی فرزندان ماست که با زبان مادری خود تحصیل کنند و از مسئولان فرهنگی کشور درخواست کرد که بیش از این فرزندان ما را از این حق محروم نکنند.

وی در ادامه‌ی سخنان خود را با این مقدمه که این مهمانان درحد توان خود به چاره‌اندیشی دغدغه‌های ما بپردازند و همچنین پیامرسان صالحی در رساندن پیامهای ما به مسئولان فرهنگی کشور بویژه در آموزش و پرورش باشند، به بیان انتقاداتی پرداخت و گفت: «با توجه به تدریس کتب ویژه‌ی اهل سنت در مقاطع مختلف درسی، متأسفانه در مرحله‌ی کنکور نه اینکه سؤالی از این کتب طرح نمی شود، بلکه از دروسی که جزو برنامه‌ی درسی آنان محسوب نمی‌شود، سؤالاتی طرح می‌گردند(این درحالی است که برای اقلیتهای دینی سؤالات اختصاصی طرح می‌گردد.)

 وی در انتقاد به کیفیت پایین چاپ کتب ویژه و تأخیر در تهیه‌ی آنها، افزود: این کیفیت و تأخیر به اندازه‌ای است که تا این تاریخ هنوز این کتب در دسترس دانش‌آموزان قرار نگرفته است. وی در بخش دیگری از سخنانش به موضوع‌های مطرح در این کتب اشاره و اصافه‌ کرد: موضوعاتی دراین کتب ویژه، گنجانده شده که گاهی نه تنها ویژه نیستند، بلکه مطالبی عمومی‌اند و گاهی این مطالب در اولویت ویژه بودن برای این دانش‌آموزان قرار ندارند. وی به مواردی مشخصی دراین رابطه از کتب اشاره کرد.

وی در ادامه‌ به‌ در دسترس نبودن این کتابها در سایت تألیف کتب درسی آموزش و پرورش اعتراض کرد و تأکید کرد که‌ در معرفی شخصیتهای قرآنی بهتر است جهت ایجاد انسجام ملی و وحدت واقعی به شخصیتهای سایر اقوام اشاره گردد، در این راستا به پرفسور مظفر پرتوماه مترجم، مفسر قرآن و از دانشمندان برجسته‌ی هسته‌ای که به مدت 30 سال در ناسای آمریکا مشغول به کار بود، اشاره کرد. 

وی در پایان سخنانش گفت: دغدغه‌ی ما وحدت ملی و اسلامی است که‌ این وحدت و همگرایی با شعار و برگزاری همایش و گردهمایی بدست نمی‌آید، بلکه یک فرمول ساده دارد و آنهم برادری و برابری که‌ این دو، دو روی یک سکه‌اند که اگر یکی از آنها محقق گردد اتوماتیک‌وار، آن دیگری به معنای واقعی، تحقق می‌یابد.

در این کارگاه‌، نماینده‌ی مؤلفان کتب درسی نیز در سخنانی با اشاره به این موضوع که تمامی مشکلات ما ازجهل است و تنها با علم و دانش می‌توانیم برآن ظفر یابیم، گفت: ان شاء الله ما پیامبران صادقی درخصوص مشکلات و دغدغه‌های موجود در این منطقه باشیم و در اولین ساعات حضور خود در دفتر تألیف و برنامه‌ریزی کتب درسی، این خواسته‌ها را بدون کم و کاست مطرح می‌کنیم.

همچنین در این کارگاه‌، از سوی سرگروه آموزشی متوسطه‌ی شهرستان پاوه‌، کتابی به‌ رسم یادبود و الگوگیری، تحت عنوان «آموزش زبان کوردی مدارس سوئد» که به‌ وسیله‌ی یکی از روشنفکران مسلمان تألیف شده است، به‌ هیأت مهمان اهدا شد.

منیر: اخوان هیچ شاخه‌ای در عربستان ندارد

$
0
0
ترجمه: 
پایگاه‌ اطلاع‌رسانی اصلاح

ابراهیم منیر مسئول تشکیلات بین‌المللی اخوان المسلمین گفت: جنبش اخوان در عربستان سعودی هیچگونه نمایندگی و شاخه‌ای ندارد

و از عربستان سعودی که اخیراً نام این جنبش را در لیست گروه‌های تروریستی قرار داده، خواست در موضع اخیرش تجدید نظر نماید. 

وی یادآور می شود که روز جمعه‌ی گذشته، وزارت کشور عربستان سعودی هشت جنبش اسلامی: جنبش القاعده، جنبش القاعده در شبه‌جزیره عربی، جنبش القاعده در یمن، جنبش القاعده در عراق، جنبش موسوم به داعش، جبهه النصره، حزب الله عربستان سعودی، جنبش اخوان المسلمین، جماعت حوثیها در یمن را به عنوان جنبشهای تروریستی معرفی نمود.

منیر روز دوشنبه در اظهاراتی که از محل اقامتش در لندن با خبرگزاری آناتولی ارائه می نمود گفت: موضع اخیر عربستان سعودی در تروریست نامیدن جنبش اخوان المسلمین صرفاً به منظور تکمیل‌تر نمودن حمایتهایش نسبت به کودتای نظامی مصر است.

وی پیش‌بینی نمود که اگر در بحران مصر تغییراتی حاصل شود و اطراف درگیر به راه‌حلی دست یابند موضع عربستان سعودی تغییر خواهد کرد.

این رهبر بلندپایه‌ی اخوان ضمن اشاره به این نکته که جنبش اخوان در عربستان هیچ شاخه‌ای نداشته و ندارد این سؤال را مطرح نمود که نمی دانم چرا آن کشور چنین موضع را در این وقت غیر مناسب از خود بروز داده است ؟ موضعی که به هیچ عنوان بر تلاشها و فعالیتهای این جنبش در خارج، تاثیر گذار نخواهد بود، البته هرچند امیدواریم عربستان در موضعش تجدید نظر نماید.

آقای منیر احتمال تشکیل هیأتی از اخوان خارج جهت جلوگیری از تحریکات اخیر علیه جنبش اخوان را بعید دانسته و افزود: تشکیل هیأتی از رهبران و مسئولان اخوان در خارج جهت گفتگو با اتحادیه‌ی عرب و به منظور بررسی راه‌های متوقف نمودن حملات رسانه‌ای اخیر عربستان علیه این جنبش، غیرممکن به نظر می‌رسد.

وی همچنین افزود: ما هرگز برای ملاقات با مسئولان اتحادیه‌ی عرب تلاش نخواهیم نمود؛ چرا که مواضع عده‌ای از کشورهای عضو این اتحادیه نسبت به اخوان را پس از حمایت و هدایت کودتای نظامی اخیر در مصر نیک می‌دانیم ؛ علاوه بر اینکه اتحادیه هم در این فضای سیاسی پیش‌آمده در منطقه‌ی عربی، حاضر نیست با ما دیدار و گفتگو داشته باشد.

درباره‌ی راه‌حل های از طرف رهبران اخوان در خارج به منظور برون‌رفت از بحران سیاسی مصر، آقای منیر هماهنگی و توافق بین شخصیتهای اسلامی و مصری همچون کمال هلباوی و کشورهایی همچون آمریکا با تشکیلات بین‌المللی اخوان در این باره را شایعه دانسته و گفت: این گزارشهای رسانه ای، صحت ندارند، چرا که از زمان رخ دادن کودتا در مصر و تاکنون، بحران مصر را با کسی و یا جریانی بررسی ننموده و در این باره راه‌حلی نیز به ما پیشنهاد نشده است، علاوه بر اینکه رهبران اخوان در خارج خود را پایبند به موضع "جبهه متحد ملی حمایت از مشروعیت و مبارزه با کودتا"دانسته و آنان همراه با ملت مصر بوده و لحظه‌ای از حمایت از خواسته‌های مشروع و قانونی مردم مصر دستبردار نخواهند بود. 

آقای منیر در بخشی دیگر از بیاناتش از فرمانده‌ی کودتا و وزیر دفاع مصر خواست که برای بحرانی که خود ایجاد کرده است راه‌حلی بیابد و درباره‌ی نقش و جایگاه او گفت: همه می دانند که "سیسی"در هشت ماه گذشته زمام امور را در اختیار داشته و تاکنون این کشور بینوا نتوانسته در سایه‌ی کودتای او به پیشرفتی دست یابد و مطمئناً اگر برای بحران کنونی مصر چاره‌اندیشی نشود حتی اگر او رئیس‌جمهور هم شود باز راه به جایی نخواهد برد، البته این تنها نظر و رأی جنبش اخوان نیست، بلکه بیشتر عُقلای مصر اینگونه می‌اندیشند.

منیر در پایان سخنانش شایعه‌های مربوط به انتخاب مرشد عام جدید را بی‌اساس دانسته و گفت: تاکنون مرشد عام جدید یا موقت برای جنبش اخوان انتخاب نشده است.

Viewing all 3225 articles
Browse latest View live